تصور می شد این قتل به دلیل اختلافات مالی / قربانیان باشد!
ایران می نویسد: شامگاه 28 آوریل ، 113 افسر پلیس در بازار ، در تماس با بازپرس قتل پایتخت ، از وقوع جرم خبر دادند.
به دنبال این خبر ، بازپرس جنایی و تیم تحقیق صحنه جرم بلافاصله به انبار لوازم خانگی در بازار رفتند. در انبار داخل انبارها ، آنها را با جسد چاقو در ناحیه شکم و پارچه پیچیده شده در اطراف شکم او ، با جسد یک مرد 30 ساله روبرو کردند. همچنین خراش هایی روی دست این مرد دیده می شد.
پسر عموی مقتول که جسد را پیدا کرد ، گفت: “پسرم و من در یخچال کارگر هستیم.” چند روز پیش یکی از دوستان ما از شهر برای یافتن کار به تهران آمد. من برای انجام کاری از انبار خارج شدم و وقتی برگشتم ، جسد پسرم را پیدا کردم و هیچ خبری از دوستم پرویز نبود.
دستگیری در شستشوی ماشین
با این احتمال که پرویزی درگیر این جنایت شد ، تحقیقات برای دستگیری این جوان به دستور بازپرس شعبه چهارم دادگاه کیفری پایتخت ادامه یافت ، در حالی که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت دریافتند که مرد جوان مشغول کار در ماشین لباسشویی در شرق تهران بود. پرویز دستگیر شد و به قتل دوست خود اعتراف کرد.
به دستور بازپرس محمدتقی شعبانی ، متهم جدید به کارآگاهان جنایی تحویل داده شد ، و تحقیقات در حال انجام است.
با متهم صحبت کنید
چرا به تهران آمدید؟
برای پیدا کردن شغل. از آنجا که دیگر جایی برای ماندن نداشتم ، به شهریار ، قربانی و پسر عموی او رفتم تا در زمان مناسب کار برای خودم پیدا کنم.
چرا تصمیم به کشتن گرفتی؟
من نمی خواستم شهریار را بکشم. شهریار فکر کرد وقتی من در شمال کشور کار کردم ، از این راه پول زیادی کسب کردم ، او به فکر سرقت از من افتاد. شهریار همچنین ورودی را قفل کرد و کلید را در جیب خود قرار داد ، اما ناگهان به من حمله کرد. ترسیدم و دوبار او را چاقو زدم. شهریار که روی زمین پوشیده از خون دراز کشیده بود ، تازه متوجه شدم که چه کاری انجام داده ام. زخم را با پارچه گره زدم و یک لیوان آب برای او آوردم. سپس 70 هزار دلار از پول و تلفن او را گرفتم و از ترس دستگیری فرار کردم.
پس از قتل کجا رفتید؟
به منطقه مسگرآباد رفتم. من برای ماندن در آنجا 70،000 دلار پرداخت کردم. پس از اتمام ، تلفن قربانی را به افرادی که در آنجا 10 تا 20 هزار دلار در روز بود اجاره کردم تا هزینه و غذای من خرج شود و بتوانم اتاقم را اجاره کنم. بعد از مدتی پولم تمام شد ، به سراغ یکی از دوستانم رفتم و او گفت که او می خواهد ماشین لباسشویی در شرق تهران بخواهد. من سه روز کار کرده بودم که دستگیر شدم.