سالروز شهادت سرلشکر حسن آبشناسان
چگونه می توان بدون حتی یک کشته وارد منطقه 40 کیلومتری دشمن شد ، آن را کشت و گرفت. چند روزی دست خود را به پایین ریش خود گذاشت و لبهایش را با خنده باز کرد ، صدای مردانه و وحشتناک او در گوش ما زمزمه می کرد ، “این وظیفه من است. من یک افسر نیروهای ویژه هستم و وظیفه من این است که عملیات نفوذ را انجام دهم و بدون کمترین ضرر دشمن را در سرزمین خودم بزنم.” – من بیش از وظیفه خود عمل نکردم …
به گزارش رویداد برتر ، سرلشکر حسن آبشناسان ذهنیتی باز داشت که ما درباره آن چیز زیادی نمی دانیم ، بنابراین او خلاق بود ، رفتار او هنجار بود و می توانست راه را برای افکار عمومی هموار کند. از طرف دیگر ، او در دنیای معنوی خاصی سفر کرد و با حضرت حق رابطه خاصی داشت. مرگ از دست او فرار کرد و اگرچه فرمانده قرارگاه بود ، اما مسئول عملیات بود.
متخصصان آب شناسی ، مانند بسیاری از بزرگان در طول تاریخ ، در زندگی آنها ناشناخته باقی ماندند و پس از شهادت ، ابعاد کمی از شخصیت و عظمت معنوی آنها برای اعضای جامعه آشکار شد.
سرلشکر حسن آبشنسان ، عارف شب زنده دار و شیر جبهه های نبرد ، مقلد صادقانه و صادق امام و عاشق ایرانی ، یکی از شهدایی است که سرکوب کرده و ناشناس به حقیقت شتافت و شناخت و درک عمیقی از دعا و نوشیدن من داشت. انسانی او انسانی بسیار مصمم و جدی ، بسیار بزرگ و با روحیه عالی بود. او افسری منظم ، باتجربه ، باسواد ، کوشا ، مشتاق ، دلسوز ، بسیار شجاع و شجاع بود که لذت خداوند متعال را در انجام وظیفه حساب نمی کرد.
تولد
حسن در سال 1315 در حوالی امامزاده یحیی نزدیک نازی آباد به دنیا آمد. از آنجا که تولد وی چند روز قبل از شهادت امام حسن (ع) بود ، مادر وی نام او را “حسن” گذاشت. در سال 1335 ، او تصمیم گرفت که به دانشگاه افسری برود ، اما به کسی احتیاج داشت که آن را تضمین کند. مادرش گفت ما می رویم پیش دایی ام.
سرهنگ زنده نام احترام زیادی برای هیدرولوژیست ها قائل بود. گرچه هرگز صحبت نکرد ، اما حسن را بسیار دوست داشت. دوست داشت روحیه مذهبی داشته باشد. شاید به این دلیل که پدر خودش سالها در حوزه علمیه تحصیل کرده بود ، اما لباس پوشیده نبود. سرهنگ حسن را نصیحت کرد و گفت که او با ضامن خود کاری ندارد ، اما اگر ارتش رفت ، خود را فراموش نکنید و به افراد اطراف و محیط خود دست نزنید. حسن سرهنگ را دوست داشت ، در آن زمان قلب او می خواست مانند او قوی و مصمم باشد.
چیزی که دیگران باور ندارند
وی جمعه شب در دانشگاه میکوبید امیریه ، خیابان قلمستان ، خانه سرهنگ و بعد از شام در دانشگاه صحبت می کند. او گفت فقط دو نفر هستیم که نماز می خوانیم. او در مورد تمرینات سخت دوره رنجر صحبت کرد. عکس های او نشان می داد که او در حال سر زدن به سرنیزه ها ، چتربازی و کوهنوردی است. همه به دهان او اشاره کردند. بازوانش بزرگ و محکم بود. آنقدر زیاد بود که هیچکس باور نمی کرد یکی دو سال پیش به همان خوبی باشد. هنگام صحبت ، سرهنگ در گوشه ای نشست و به او خیره شد و رفتار و حرکات او را مشاهده کرد.
پس از حضور خوزستان ، وی در سال 1950 به استان فارس نقل مکان کرد و حدود 10 سال را در شیراز گذراند. در این مدت او یک دوره چتربازی و مسابقه کوهستانی را در اسکاتلند به پایان رساند و به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت.
وی از کودکی در طول زندگی خود متعهد به ورزش و تحرک بوده و همیشه در سمت های پایین خود به عنوان افسر ورزشی واحد خدمت کرده است. او به ورزش باستان علاقه زیادی داشت و همیشه این ورزش را در خانه و محل کار و حتی در مأموریت ها انجام می داد.
در آخرین روزهای زندگی صادقانه او ، حتی اگر 48 ساله بود ، همکاران حسن گفتند که وی هر روز صبح بدنش را تمرین می کرد و آماده می کرد ، و این شعر همیشه در دفتر او حک می شد ، و اکنون او سنگ مزار خود را که ما زندگی می کنیم تا آرام نمانیم / موج می زند ، تزئین می کند راحتی ما کمبود ماست.
علاوه بر این ، هیدرولوژیست ها در مسابقات دو و میدانی ، والیبال ، بسکتبال ، تنیس روی میز ، شنا ، اسب سواری و جودو و همچنین کوهنوردی در یک رقابت در اسکاتلند در سال 1978 ، در میان رده های منتخب ارتش های چند کشور ، بسیار آموزش دیدند. او به همراه دیگر همکارانش به مقام اول رسید و قدرت و ایران خود را به کشورهای مشهور نشان داد.
وی علی رغم جدیت و عزم راسخ ، دارای خلق و خوی بسیار مهربان و دلسوزانه ای بود ، افراد کم درآمد و ضعیف از او ناراضی بودند و افراد سخت کوش و سخت کوش او را به عنوان نماد خود می پذیرفتند ، هرگز بیکار نمی ماندند و زمانی که او در این زمینه بود یا برای یک وقفه کوتاه تحصیل می کرد و فکر می کرد .
او به استاد شهید مطهری علاقه زیادی داشت و بیشتر کتاب ها و جزوه های استاد شهید را می خواند و ضبط می کرد. او در کار خود همیشه به خدا توكل می كرد ، و وقتی یقین داشت ، تردیدی نداشت ، در درجه اول نماز می خواند ، اهمیت زیادی به نمازهای كلیسا می داد و كارمندان خود را با تشویق و تأكید زیاد به نماز تشویق می كرد. از جماعت دعوت شد.
او با سربازان و سایر کارکنان در یک میز غذا خورد و تأکید کرد: بعد از نماز کلیسا ، همه باید در یک میز و در یک میز غذا بخورند. هیدرولوژیست ها در طول وظایف نظامی خود ، مانند سایر فرماندهان شجاع ارتش اسلامی ، خود را وقف خدمت به میهن اسلامی کردند و با ویژگی های شخصیتی خود ، یک عنصر تعیین کننده در مقابله با دشمنان و محافظت از تمامیت ارضی کشور بودند.
وی خود با لباس رزمندگان نیروهای ویژه چریکی ، در طی تعدادی از عملیات های نفوذ ، خسارات زیادی به دشمن وارد کرد. وی به حرفه خود بسیار علاقه داشت و معتقد بود که در جنگ چریکی در ارتباط با عملیات منظم ، اگر حساب شده و دقیق باشد ، با وسایل کمتری و تلفات ناچیز ، می توان تلفات و خسارات زیادی به دشمن و دشمن از درون متلاشی کرد.
در آغاز جنگ تحمیلی ، هیدرولوژیست ها فرماندهی یکی از تیپ های لشکر حمزه ل 21 را بر عهده داشتند ، اما با تشکیل فرماندهی جنگ نامنظم ، وی وارد این فرماندهی شد و با تعداد کمی داوطلب تحت امر بسیجی ، عملیات چریکی خود را در دشت عباس آغاز کرد. او خسارات زیادی به نیروهای عراقی وارد کرد. وی در یک عملیات نیروهای دشمن را در عمق مواضع دفاعی آنها منهدم کرد و بسیاری را کشت و چندین نفر را به اسارت گرفت.
وجود هیدرولوژیست ها در هر منطقه دشمن را نگران کننده و نگران کننده می کرد و در مقابل موجبات صلح و امنیت روستاییان منطقه را فراهم می آورد ، خاطره قهرمانی وی در ذهن بسیاری باقی مانده بود. در سال 1983 به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا منصوب شد.
وی به سرعت و با هماهنگی و پشتکار ، پشتکار و تلاشهای روزمره و ایجاد واحدهای نظامی در مناطق ترافیکی و نفوذ ضدانقلاب از هر جنبشی ، سازماندهی ارتش و سپاه و یک قهرمان دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، شهید بروجردی را آغاز کرد. مانع آن شدند. متعاقباً ، شهر بوکان با موفقیت از ضد انقلاب پاکسازی شد و به دنبال آن محور سردشت – پیرانشهر ، که از جنگلهای انبوه “الواتان” عبور می کند ، کوههای سر به فلک کشیده ، تنگه های پیچ در پیچ و جویبارهای متعدد ، شهید بروجردی و ارتش ناصر کاظمی. گروهی از رزمندگان دیگر در سپاه منحل و دوباره بازگشایی شدند. با باز شدن مجدد این محور ، منطقه وسیع و بسیار حساسی از آلودگی های ضد انقلاب پاکسازی شد و ضربه شدیدی به دشمن وارد شد و در واقع طومارهای کثیف آنها را گره زد. پس از این پیروزی درخشان ، حضرت امام (ره) نیز پیام بسیار مهمی را به رزمندگان اسلام در منطقه عملیاتی قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) ارسال کردند.
در سال 1985 ، هیدرولوژیست ها به فرماندهی لشکر 23 ویژه نیروی هوایی منصوب شدند. وی در مدت فرماندهی کوتاه مدت خود در این کلاس ، تغییرات بزرگی ایجاد کرد و این واحد را منبعی برای بسیاری از خدمات قرار داد.
شاهد
سرانجام روح بزرگ حسن ابنسان الهی در 17 آنلاین 1364 به آسمان شتافت و شهیدی در عملیاتی درگذشت. “شهید کویر” لقبی بود که مردم دشت عباس به او دادند. شهید سرلشکر حسن آبشنسان ، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا و فرمانده لشکر 23 نیروی ویژه ، نمونه کاملی از زهد شب و روز بود. البته این فرمانده شجاع به دلیل اعمال شجاعانه و نبوغ نظامی خود به عنوان “شیرهای صحرا” در میان رفقا و فرماندهان خود شناخته شد.
یکی از همرزمان ژنرال شهید می گوید: “وقتی من بگویم 40 کیلومتر جلوتر آمده ایم باور نمی کنید. مطمئن هستم که اعتقادی ندارید. خودمان باور نکردیم ، اما سرهنگ (متخصصان آب شناسی) تا آنجا پیش رفت که اضطراب ما را نادیده گرفت و هنگام کمین در محور دشت عباس ، ما یک ماشین عراقی را منهدم کردیم ، حدود 15 نیروی عراقی را اسیر کردیم و عقب نشینی کردیم و سرهنگ برنامه را هدایت کرد تا گم نشود. وقتی برگشتیم ، و سرهنگ گزارش را ارائه داد ، فرماندهان بی زبان بودند ، در هیچ قانونی نمی گنجید ، و سرهنگ این کار را با نقشه خود انجام داد ، بدون اینکه یک نفر را بکشد. یک افسر جلو آمد و در کمال ناباوری عمق حیرت او را فاش کرد: او پرسید: سرهنگ ، من اصلا نمی فهمم که چگونه وارد شوم 40 کیلومتری خاک دشمن ، شما می توانید آنها را بکشید و بدون حتی یک مرگ آنها را اسیر کنید.
چند روزی دستش را به ته ریشش کشید و با خنده لبهایش را باز کرد ، صدای مردانه و وحشتناکش در گوش ما زمزمه می کرد: این کار من است. من یک افسر نیروهای ویژه هستم و وظیفه من این است که عملیات نفوذی را انجام دهم و با کمترین ضرر دشمن را در سرزمین خودم بزنم. من بیش از وظیفه خود عمل نکردم.
پیام تمام شد