ناگفتههای بازپرس ویژه قتل پرونده «خفاش شب»
یادم می آید که به او گفتیم می خواهی اعدام کنی و حالا چه می خواهی؟» صبحانه! – او گفت.
رویداد برتر به نقل از این روزنامه اعتماد او نوشت: من وکیل متهم نیستم. این تنها گزارش از قتل های زنجیره ای یک مسافر در تهران در سال 1376 است که باعث وحشت شدید آن سال شد.
بیست و پنج سال پیش، درست چند روز پس از سال نو، قتل های زنجیره ای بین آوریل و جولای آغاز شد. متهم به قتل زنان و دختران در تهران و سرقت زیورآلات آنها متهم شده است. خودرویی که وی در آن تردد می کرد نیز به سرقت رفت.
وی در سال 92 در اولین پرونده خود که به همراه همدستش علی کریمی دستگیر شد، مجبور به اعتراف به آدم ربایی دو طرفه، تجاوز به عنف و سرقت شد. همدست او در این پرونده به اعدام محکوم شد و توانست در راه دادگاه از دست ماموران فرار کند و برای زندگی نزد برادرش یعنی خانه رضا برود. او نان او را دزدید و سرانجام پس از دزدیدن طعمه اش تصمیم گرفت آن را بکشد. بدین ترتیب او کشتار خود را در اوایل سال 1976 آغاز کرد.
«غلامرضا خوشرو کورانوردیه» که عبدالله عبدالرحمن، مراد نادری، ستار، خفاش شب و… به او. نامه هایش به او یادآوری می کند، او همیشه لباس مشکی می پوشید و با این عکس سفر می کرد.
قتل های زنجیره ای 9 زن در تهران در آن سال باعث وحشت افکار عمومی شد تا اینکه در تیرماه 1355 ماموران پارک پونک به متهم مشکوک و دستگیر شدند. در بازجویی های ویژه راز قتل او فاش شد و در نهایت پرونده متهم برای محاکمه آماده شد. خفاش شب در زمین خیلی آرام رفتار می کرد و گاهی لبخند می زد. او به خاطر تمام جنایاتش در مجموع به ۲۱۴ ضربه شلاق، ۹ حبس ابد و یک اعدام در ملاء عام محکوم شد. وصیت نامه ای از خفاش شب به جا گذاشته است که در آن نوشته است من به کسی بدهکار و مدیون نیستم و از همه عذرخواهی می کنم.
هفت مورد از قتل ها با چاقو بود
حمیدرضا گودرزی، وکیل دادگستری و کارآگاه ویژه قتل، 25 سال پس از این پرونده به «اعتماد» گفت: «قتل ها و قتل های زنجیره ای زیاد است. پرونده خفاش شب یکی از مهمترین جنایات ایران در دهه های اخیر است. یکی از دلایل اهمیت این پرونده، نام های متفاوتی است که متهم برای خود گذاشته است. دلیل دیگر موضوع زندگی او بود که قدم به قدم مشخص شد. این فرد در سال 1343 در روستای فاروج خراسان به دنیا آمد و در سن 9 سالگی به تهران اعزام شد. از فروردین 1355 تا تیرماه همان سال، 9 قتل در تهران رخ داد که این قتل ها دارای ویژگی های مشترک بسیاری بود. یکی از این وجه مشترک این بود که همه قربانیان زنان یا دختران جوان بودند. دیگر اینکه قربانیان چندین ضربه چاقو خورده اند. ویژگی دیگر این بود که قربانیان پس از کشته شدن سوزانده می شدند. موضوع دیگر این است که همه جنازه ها در اطراف تهران که کمتر در آنجا زندگی می کردند پیدا شده است. اوضاع تهران در آن زمان خاص بود.
تهران شهری بود در سالی که روزانه بزرگراه های زیادی در آن ساخته می شد. قتل هایی نیز در پیاده روهای این بزرگراه ها رخ داده است. دلیل این امر نبود خودرو و تاکسی در اطراف بزرگراه ها بود و به همین دلیل مردم مجبور به استفاده از خودروهای ناشناس شدند. به استثنای دو مورد آخر از نه قتل که با طناب خفه و حتی با طناب ضربه خوردند، بقیه با ضربات چاقو کشته شدند. می دانید، ممکن است در مقطعی به یاد بیاورید که این قربانیان در آتش جان باختند، اما اینطور نبود. معاینات پزشکی قانونی در هفت مورد اول نشان داد که قربانیان به تعویق افتاده و سپس سوخته اند. البته بحث تجاوز جنسی نیز در این مورد مطرح شده است. همانطور که گفتم پرونده خفاش شب مرحله به مرحله انجام می شود. تقریباً چهار مورد آخر برای بررسی به من ارجاع شده است. وقتی مشخصات را پیدا کردم، معلوم شد که این قتل ها کار یک شخص بوده است».
زمینه کیفری پرونده
گودرزی در ادامه می گوید: «بعد مشکلی پیش آمد که قضیه خفاش شب را روشن کرد که آن هم موضوع مهمی بود. یکی از ماشین های نظافتی شهرداری هنگام نظافت خیابان یک بسته پلاستیکی پیدا می کند. داخل کیسه پلاستیکی تعدادی کارت شناسایی، کارت شناسایی و اطلاعات تماس وجود داشت. جارو با مخاطب روی بسته بندی پلاستیکی تماس می گیرد تا به آنها اطلاع دهد که سوابق خود را پیدا کرده اند. سپس بسته را به آنها می دهد. خانواده هایی که بسته را از رفتگر دریافت می کنند آن را به سرویس های مخفی تحویل می دهند. هنگامی که اداره اطلاعات بسته را بررسی می کند، متوجه می شود که یک فتوکپی از یک ماشین پیکان در آن وجود دارد. پلیس با صاحب ماشین تماس می گیرد و می گوید مدارک ماشین شما پیدا شده است، اما آن شخص می گوید ماشینش دزدیده شده و سرویس مخفی برای پیدا کردن ماشینش تماس گرفته است. اینجا یک رابطه جنایی وجود دارد. یعنی مشخصات دو مقتول را داریم به اضافه یک ماشین پیکان که سرقت شده است. پلیس همچنین دزدی را که خفاش شب بود با پیدا کردن ماشین دستگیر کرد. تماشا کردن! یعنی این امکان وجود داشت که غلامرضا خوشرو به دلیل سرقت خودرو با قرار وثیقه آزاد شود.»
او گفت: «یک شب هنگام گشت زنی در پارک، متوجه شدند شخصی روی صندلی پارک خوابیده است. وقتی بیدارش می کنند و می پرسند اینجا دنبال چه می گردی، جواب می دهد که معلم است و از سنندج آمده است. جیب او را بررسی می کنند و کلید پیکان را پیدا می کنند. وقتی تیر را می بینند، متوجه می شوند که همان ماشینی است که دزدیده اند و آن را به سرویس مخفی تحویل می دهند و سپس این بسته پلاستیکی را کشف می کنند. من اولین بازجوی بودم که در شب با خفاشی ملاقات کردم. از او سوال پرسیدم، اما او قبول نکرد. او سرانجام طی تحقیقات طولانی و بازجویی های شبانه روزی به قتل اعتراف کرد. در معاینه پیکان لکه های خون بزرگی در زیر صندلی عقب و کنار دسته ها پیدا شد و پس از جفت شدن خون با خون اجساد مشخص شد که وی مرتکب قتل شده است. علاوه بر لکه های خون، طناب هایی نیز در صندوق عقب خودرویی که دو قربانی آخر را با همان طناب ها خفه کرد، کشف شد. البته اثر انگشت متهم هم روی طناب ها بود. متهم کم کم به محل قتل و منطقه ای که آنها را برده و سوزاند، اعتراف کرد. «حتی یادم هست که در جریان بازسازی یکی از صحنه ها، متهم کمی جلوتر رفت و وسایل مقتول را برای ما آورد و گفت: این وسایل اوست.
در آن سال روزنامه ها سهم بزرگی در این پرونده داشتند
گودرزی در خصوص جرایم مهم می گوید: من به عنوان بازپرس و فردی که سال هاست به پرونده های قتل رسیدگی می کنم، از جنایات مهم می ترسم، خفاش شب با نام های مختلف در جامعه حضور داشت، این یکی از مواردی بود که این پرونده را به وجود آورد. مهم اگر اتفاقی بیفتد که با شرایط فعلی همخوانی نداشته باشد، مردم به زودی دچار سوء ظن و چشم پوشی از حادثه می شوند، یعنی اگر پرونده ای مشکل کوچکی داشته باشد، افکار عمومی کل پرونده جنایی را زیر سوال می برد. متهم اخیراً خود را با نام «عبدالله عبدالرحمن» معرفی کرده و گفته است: «من یک افغان هستم.» تلویزیون سراسر کشور مصاحبه ای با خفاش شب و یکی از مأموران سرویس مخفی پخش کرد که در همان مصاحبه متهم مجدداً اظهار داشت که او یک افغان بود و من از این مصاحبه اطلاعی نداشتم، خوب، این مصاحبه و پخش آن از تلویزیون تأثیر بدی بر جامعه داشت. مردم تصور می کردند که به افغان ها پناهندگی بدهند و در نهایت ناموس ما را در کشور خودمان بکشند و این تصور به دشمنی و بدتر از آن منجر شد.
من آن موقع تلفن همراه نداشتم. شب یکی از ماموران اطلاعات وارد خانه ما شد و از مصاحبه تلویزیونی خفاش شب به ما خبر داد. می دانستم عواقب بدی برای جامعه خواهد داشت. من بلافاصله به سرویس مخفی رفتم و از آنها خواستم که متهم را بیاورند. نقشه افغانستان را جلوی متهم گذاشتم و از او خواستم به من بگوید کجا زندگی می کند. نمی توانستم بگویم. از او پرسیدم که فرهنگ و زندگی در افغانستان چگونه است، اما او نتوانست آن را توضیح دهد. من از دو نفر از ملیت افغانستان خواستم که به زندان بیایند و از او سوال بپرسند. در آنجا متوجه شد که دروغ گفته است و دست خود را فاش کرد، اما باز هم نام واقعی خود را فاش نکرد.
معتقدم اگر رسانه در کشور درست کار کند کمک بزرگی به جامعه خواهد کرد. آقای بلوری و ابراهیمی در آن زمان در سرویس حادثه بودند. درخواست کردم عکس متهم در روزنامه چاپ شود تا اگر کسی متهم را می شناسد به ما اطلاع دهد. روزی که عکس خفاش شب منتشر شد، مردی با ما تماس گرفت و گفت این آقا را می شناسم. او گفت که با برادرش در خیابان طرشت تهران زندگی می کند و برادرش آرایشگر است. – مامورانی را به محل اعزام کردیم و مشخص شد تماس گیرنده اطلاعات را به درستی وارد کرده است.
پرونده جاسوسی
او می گوید: «وقتی خانه ای را پیدا کردیم که جغد شب در آن زندگی می کرد، اتفاق عجیبی افتاد. تمام جواهرات و وسایل مربوط به زنان را در آن خانه پیدا کردند. برادرش می گفت وقتی غلامرضا به خانه آمد تمام سر و صورتش را پوشاند. حتی تعریف می کردند که یک بچه معلول دارند و یک روز که در خانه نبودند وقتی از بیرون برگشتند دیدند که متهم سر بچه را وسط کمد گذاشته و می خواهد آن را در کمد قفل کند. غرق شدن از او پرسیدند که چرا این کار را می کنی و پاسخ داد که اگر این بچه بزرگ شود، کار سختی خواهد داشت، بنابراین می خواهم او را بکشم.
پس از یافتن محل سکونت خفاش، اولین کار دادستان یافتن خانه پدری او بود. بعدها مشخص شد که غلامرضا خوشرو قرآن کردیه در سن 9 سالگی به زنی به نام زینب سپرده شده است. با مشخص شدن هویت این فرد، مشکلات اساسی در پرونده نیز مشخص شد. یکی از مشکلات مهم این بود که در سال 1371 خوشرو و مردی به نام «علی کریمی» با سرقت یک دستگاه خودروی رنو و تردد با آن، به زنان و دختران تجاوز کردند و طلا و جواهرات آنها را به سرقت بردند. علی کریمی عصایی که یادآور زنان بود به دست داشت تا زنان و دخترانی که در خودرو بودند به آنها اعتماد کنند. تحت تعقیب و دستگیری قرار دارند. خوشرو در راه دادگاه از دست ماموران فرار می کند و به تهران به خانه برادرش «رضا» می رود. علی کریم نیز در همان زمان اعدام می شود.
خوشرو حتی یک پرونده جاسوسی هم داشت. چون یکبار دستگیر می شود، اعلام می کند که جاسوس روسیه است. متهمان زن و دختر بودند. پس از دستگیری در همان زندان آلمانی و انگلیسی را آموخت و پس از آزادی، آنلاین پزشکی را دزدید و برای زنان و دختران نسخه نوشت. به همسر اولش منیژه که پزشک بود هم گفته بود که دکتر است. بعد وقتی این خانم متوجه دروغ او شد او را طلاق داد. ببینید همه این مشکلات باعث ایجاد عوارض خفقان در متهمان شده است.
کبوتری که خفاش شد
گودرزی درباره گناهان غلامرضا خوشرو توضیح می دهد: «تمام جنایاتی که او در حق علی کریمی انجام داده، زنان و دختران بوده است، غلامرضا را ببینید خود متهم به ما گفت که این زن کارهایی می کرد که من خانواده ام را نبینم. حتی وقتی خانواده متهم آمدند و متهم از اختلال شخصیت ضداجتماعی رنج میبرد، وقتی گروههای روانشناختی با او صحبت میکردند، میگفتند متهم نه احساسی دارد، نه احساس غم و شادی.
یادم می آید که به او گفتیم می خواهی چه کار کنی و حالا چه می خواهی؟ گفت: صبحانه! باز هم از نظر شخصیتی می شد با این متهم کار بیشتری کرد. یکی از موضوعات مطرح شده در این پرونده، جان متهم بود. می توان انتظار داشت که این مرد از 17 سالگی در زندان های متفاوتی رشد کرده است، اما شخصیت ضداجتماعی او در همان زندان ها شناخته شده نبود و اگر او را می شناختند و معالجه می شد، شب زنده داری نمی شد. جامعه خفاش شب متهم را ساخت. روزنامه ها در آن زمان عنوان خوبی برای متهمان داشتند و آن این بود: کبوتری که خفاش شد.
انتهای پیام/