هنر و فرهنگ

دربه‌در نویسنده‌های غربی – رویداد برتر

میترا داور با اشاره به تأثیر ادبیات ایران بر نویسندگانی مانند فاکنر و بورخس می گوید: نویسنده ما خام است و به دنبال نویسندگان غربی است.

این رمان نویس دارای مدرک دکترای مطالعات ادبی در گفت و گوی مکتوب خود با رویداد برتر، از متون کهن ایران و تأثیر آن بر ادبیات کنونی ما گفت. مشروح این گفتگو به شرح زیر است:

در مجارستان، ادبیات سابقه بسیار طولانی دارد، اگرچه ما در زمینه داستان مدرن سابقه صد ساله داریم. به نظر شما ادبیات عتیقه از جمله نثر چه جایگاهی در تاریخ ادبیات ما دارد؟

همانطور که گفتید ما گنجینه بسیار غنی داریم و در عصر جدید به دلیل دسترسی آسان به ادبیات کهن می توانیم به همان اندازه تاثیرگذار باشیم. نثر بیهقی یکی از مهم ترین نثرهایی است که بر نثر و شعر مدرن تأثیر گذاشته است. هم از نظر سبک و ساختار جمله و هم از نظر توضیحات طولانی که منجر به توسعه جزئیات نویسی و داستان نویسی شد. البته تعداد محدودی از نویسندگان توانستند به این نثر نزدیک شوند و به این نکته واقف بودند که این مبانی بسیار عمیق و محکم است. از طرفی زبان روز اهمیت زیادی دارد و اگر نویسنده نتواند خیلی از زبان معیار فاصله بگیرد، کار مهمی انجام داده است. زیرا به هر حال مناظره بحث مخاطب است و آن مهم ترین بحث است و خواننده امروزی را نمی توان با نثر دشوار گذشته تطبیق داد.

نویسندگان بر ادبیات اروپایی و آمریکایی اصرار دارند

به نظر شما چقدر از ادبیات کهن ما اطلاع دارند و چقدر از آن بی اطلاع هستند؟

شاید ادبیات کهن برای مربیان و پژوهشگران ادبی و همچنین دانشجویان ادبیات فارسی بیگانه نباشد، اما بحث این است که نویسنده داستان یا رمان و همچنین شاعر امروز باید با ادبیات کلاسیک آشنایی کامل داشته باشد. اینجا یک شکاف است. امروز به نویسنده آموزش داده نمی شود مگر اینکه به صورت انفرادی ادامه دهد، در غیر این صورت اصل داستان نویسی در دروس داستان و مهمتر از آن لزوم یادگیری ادبیات کلاسیک را توضیح نمی دهد. نویسندگان و شاعران ما هر چقدر به ادبیات اروپا و آمریکا دلبسته باشند، هیچ تمایلی به ادبیات کلاسیک خودمان نشان نداده اند و این یکی از بزرگترین آسیب های ادبیات امروز ماست. به عنوان مثال فردوس در تصویرسازی و شخصیت پردازی قدرت بسیار عجیبی دارد و با استفاده از تمام عناصر پیرامون خود مجموعه بی نظیری از داستان های موجود تا آن زمان را خلق می کند که همیشه در جهان بی نظیر خواهد بود. اما چند درصد از نویسندگان ما درباره داستان ها یا شخصیت های فردوس تحقیق کرده اند؟ البته تعداد آنها محدود است. مثلاً اسفندیار دیده می شود; به محض اینکه نیزه در چشمانش فرو می رود حقیقت را می فهمد. این از نظر روانی بسیار مهم است. ببینید فردوسی چقدر آن را عمیق دید. چشمان اسفندیار که آسیب پذیر است و به محض نابینا شدن به هوشیاری و آگاهی می رسد و به حقیقت پی می برد. این اثر هنری متعلق به مردی است که هزار سال پیش آن را می زیسته و آن را تحلیل کرده است. پس بیایید به خود افتخار کنیم، زیرا در خانه ای زندگی می کنیم که پایه های فرهنگی آن منحصر به این کاروان است، حتی پس از حملات پی در پی ترک ها، تاتارها و افغان ها. این از نقاط ضعف ما نیست، زیرا بعد از فردوسی نیز در ادوار مختلف ادبیات ما اوج گرفت.

ادبیات معاصر ما چقدر از ادبیات عتیقه بهره برده است؟

نویسندگان و شاعران ما مانند اخوان ثالث در شعر «کتیبه» یا گلشیری از اسطوره یا تأثیر زبان بیهکی در ساختار متن استفاده می کنند و نویسندگان و شاعران زیادی در این دوره به چشم می خورند. جلال آل احمد در نوشته های خود هیچ نشانی از اسطوره ها و ادبیات کهن نمی بیند. از طریق سطح زبان و کاربرد واژه و ساختار واژه می توان فهمید که کدام نویسندگان، شاعران در این زمینه کار کرده اند و این کار باعث پایداری نوشتن می شود. اگر رشد ادبیات ما در ادبیات کلاسیک صورت نگیرد، این منابع حباب‌آلود به هدر می‌رود و یکی مثل بورخس یا فاکنر می‌آید و از این منابع استفاده می‌کند. بورخس همه چیز را از قرآن گرفته تا سهرورد و آتار مطالعه کرد. او «نام اعظم»، «کتابخانه بابل»، «الف» و موارد دیگر را نوشت که نشان دهنده مهارت ادبیات شرق، به ویژه ادبیات ایران است، یا به ابتدای داستان فاکنر «رز برای امیلی» نگاه کنید. «حسنک» وزیر بیهقی ساخت «رز برای امیلی» بسیار نزدیک به ساختار وزیر حسنک است. با این حال، فاکنر هنوز نتوانسته بخش کوچکی را به تصویر بکشد، اکنون نویسنده ما نگاه خام به نویسندگان غربی دارد. البته شکی نیست که باید داستان های نابغه دنیا را بخوانیم، چون ادبیات حد و مرز نمی شناسد، اما نور اینجاست و سرچشمه نزدیک، در چند قدمی ما.

کتابی که خواننده را افسرده می کند

نثر ما در طول قرن ها چه تغییراتی را پشت سر گذاشته است و چقدر تحت تأثیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی بوده است؟

نثر به مثابه یک موجود زنده در تلاطم اجتماعی، سیاسی و مذهبی در راستای آرمان های کشور بوده و هست. این تغییرات اجتماعی را می توان از خود سطح زبان بررسی کرد.

زبان ساده و قابل فهمی داشتیم که با تحولات اجتماعی از جمله ورود عرفا به ادبیات، به زبانی پیچیده در سطح ادبی تبدیل شده است، زبانی که گاه مردم عادی قادر به برقراری ارتباط با آن نبودند. در قلمرو عرفان، این تغییرات زیبا بود، زیرا مبهم بود و خواننده وارد دنیای آخرت می شد; «به بیابان بیرون آمدم و عشق ماندگار شد و زمین خیس شد. – من مثل پا در برف عاشق شدم. عطار در داستان بیهقی از بایزید بسطامی یا «اشتباه بزرگ که من بودم» استناد می کند.

اما شما داستان های «مرز» را می بینید. این نثر خواننده را از ادبیات فراری می دهد. اگرچه اینها نویسندگانی بودند که می خواستند درباره داستان “موش و گربه” نصیحت کنند، اما زبان را خراب کردند. اما عطار به زبانی می نوشت که بسیار به مردم نزدیک است و منجی بود. عطار به دست مغولان کشته شد. تهاجم تارتار همه چیز را نابود کرد. اما همه چیز به شکل دیگری شروع شد تا اینکه مردم در کوچه و بازار به ادبیات و شعر ساده روی آوردند. از سوی دیگر سطح زبان کاهش می یابد، اما حتی آن متن های دشوار هم ناشنیده می مانند و شاید نقطه عطفی در ادبیات ما باشد که نویسنده دوباره شروع به نوشتن به زبانی پرافتخار یا تقریباً به همان زبان کند و سپس به قاجار برسد و امروز و نثر.وراوینی و امثال آن واقعاً نجات یافته است. یا کتاب «المصدور» شهاب الدین زیدری در تاریخ مغولستان که تصویرسازی های مبتکرانه و تکنیک های درخشانی دارد، اما استفاده از الفاظ تند به نویسنده، مخاطب و خود ادبیات ما ضربه می زند. این تاثیر شاید خیلی موثر بود اما در بعضی قسمت ها ممنوع بود. چنین نوشته هایی به ضرر خود نویسنده است و فقط کسانی که دارای مدرک دانشگاهی در رشته ادبیات هستند کم و بیش با این نویسنده آشنایی دارند. نوشته‌های زیدری خواننده را کاملاً افسرده می‌کند، با زبان‌ها و الفاظ بسیار تند، خواننده هنگام حمله به مولانا در جای دیگر نفس نمی‌کشد و در نتیجه می‌درخشد. البته زیدری در حمله مستقیم مغول بود اما اگر راحتتر می نوشت بهتر بود. زیرا اگر ادبیات خود نویسنده را از لحاظ روحی نجات ندهد برای خواننده نیز مخرب است و خود زیدری می گوید پر دوتاست و می تواند یک سنجاب سیاه مثل کلاغ باشد. زیدری نابغه ای بود که حمله مغول را به کلی شکست داد و نثر او و خودش را در هم شکست. اما زخم به قدری عمیق بود که نوشته همچنان بالا می‌رفت و بهبود می‌یابد و ما هنوز پس از 700 سال از آن صحبت می‌کنیم.

آیا نثر و متون کهن هنوز حساس هستند؟

آره. این. بسیاری از ادبیات ایران سرشار از اندیشه های ناب، اندیشه های انسانی و کلمات نابی است که می تواند هزاران سال ما را سیر کند.

رونوشت متون کهن به ویژه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی می کنید؟

با دقت نخوندم، اما دیدم داستان های وراوینی و کلیله و دمنه برای بچه ها بازنویسی شده است. حرکت خوبی است، اما در هر صورت باید در نظر داشته باشیم که کودک امروز، بچه دیروزی نیست، سطح خواسته ها و افکار بسیار تغییر کرده است. گاهی حس می‌کنی تفاوت نسل فقط چند سال است، نه صد یا پنجاه یا حتی ده سال… به همین دلیل باید نویسنده خیلی خوبی باشی که بتوانی نسل جوان، مخصوصاً بچه‌ها را نگه دارد. ، راضی.

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا