دو گونه تجربه دینی – رویداد برتر
موضوع این مقاله تأملی در آیاتی از قرآن است که به چنین برخوردی اشاره دارد. با اشاره به تقابل بین دو نوع وجود، دو نوع اخلاق، دو نوع اعتقاد دینی و عمل دینی. آیات را ببینید: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (سوره جمعه/۵) ترجمه: «کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند مانند تلفن های بلندی هستند که کتاب ها را حمل می کنند. گروهی که آیات خدا را تکذیب کردند الگوی بدی قرار دادند و خداوند ستمگران را هدایت نمی کند».
شعرهای کوتاه و جملات کوتاه اما اکسیر و عصاره و بادی چیده و برگرفته از تاکستان های رنگارنگ یک دنیا، تجربه های عمیق وجودی و زندگی دنیای انسان و انسان بودن و حضور انسان ما در جهان به عنوان یک انسان. ، نه به عنوان یک تکه سنگ و نه مانند این و آن.. گیاهان و جانوران جهان زنده در جغرافیای طبیعی.
تاکستان های رنگارنگ رویدادهای کوچک و بزرگ، تجربیات زیسته و زیستن دنیا، تلاش و آموخته، و ذخایر وجودی انسان از اینجا و آنجا، از ماده مقدس و دنیوی الوهیت و انسانیت، وقتی در سرداب هستند. تجربیات زیسته و ژرفای وجود پیامبر، همچون خورشید، شراب خلوص وحی است، در شرق ساغر، هستی از بالاترین افق تاریخ برمی خیزد و افق را می گشاید. فراتر از تاریخ و زمان تاریخی است. به عبارت دیگر، وحی تاریخ نیست. پیامبر جز وقایع گذشته مورخ و راوی نیست.
تاریخ تاکستان های رنگارنگ و متنوع پر از اتفاقات و تحولات ریز و درشت در جامعه و دنیای بشری ماست. همه مورخان در حکایات و روایات و نقد و تحلیل وقایع و تحولات جامعه ما و جهان بشری تیزتر و تیزتر هستند. وحی چنین نیست. وحی باد است و اکسیر و عصاره آن متعلق به کسانی است که زیسته اند و شناخته اند و اندوخته اند و آموخته اند و تجربه کرده اند. مشتی که اشاره به خرمن کوبیدن تجربه ها و ذره های زندگی دارد. آیه و مثال و نشانه ای در مورد خروارها. اکسیر، عصاره و باد تجربیات زیسته، برکت یافته و از مادۀ مینوی و دنیوی الوهیت و انسانیت از فراتاریخ و تاریخ گرفته شده است. حتی جامعیت و کلیت مروارید وحی بیش از جامعیت و کلیت هنر و شعر (σηήΠοι) به معنای ارسطویی آن است. شعر در ضیافت وحی برای خواننده می نشیند، سفره ی مولد و پربار کلمه (لوگوس) را می خورد، نه وحی شعر.
مثنوی معنوی حضرت مولوی بدون الهام از آیات قرآن و ضیافتی که در آن مولانا و همنشین و دیوارش نشسته بود هرگز نمی توانست نوشته و خلق شود. ضمناً خود عارف و شاعر ما روشن ضمیر نیز به این امر توجه داشته و عمیقاً به کرامت و اعتلای معنوی کلام خود با الهام از وحی واقف بوده و در راز آن می زیست. در همین زمینه حضرت حافظ به صراحت بیان کرد که اعجاز کلام ایشان الهام گرفته از حالت قرآن بوده و قرآن را تقریباً در چهارده روایت نقل کرده است. بخش مهمی از اشعار اقبال لاهوری، تفسیر آیات قرآن است.
تعیین و تحدید حدود و شکاف های مناسب و رابطه وحی با تاریخ، شعر و وحی، اسطوره و وحی، جادوی جادویی و معجزات نبوی از دیگر موضوعات مهم بحث و بررسی است که از حوصله این مقاله خارج است. طومار را باز کنید به این ترتیب گفتار را به موضوعی سوق می دهیم که تأمل و تحلیل در برخی از آیات قرآن است. اشعاری که در آن داستان هبوط انسان به الاغ گفته شد.
یک کتاب، یک کلمه، یک پیام، هر چند گرانبها و حیات بخش، عمیق و اساسی و واقعی، تا زمانی که در قلب ما رسوخ نکرده و نفوذ نکرده باشد، تا زمانی که به درک درست و عمیق صادق باشد. تا زمانی که آن را تحریف شده درک می کنیم و تا زمانی که بین ایمان و عمل ما فاصله است و تا زمانی که خارج از ماست مانند باری بر پشت ماست به آن نرسیدیم. و شانه هایمان، بدون اینکه بدانیم چه چیزی را روی شانه هایمان حمل می کنیم. و تا زمانی که آن را در فضای درونی خود احساس نکردیم و وارد وجود ما شد و نتوانستیم با آن رابطه همدلانه و آگاهانه برقرار کنیم و در یک کلام تا با آن خوردیم و خوردیم، آن را نیافتیم. به شایستگی شرکت در ضیافت، به دام الاغ افتادیم و مانند الاغ، راه را بر پشت خود حمل می کنیم. و بر شانه هایمان، بی آنکه بدانیم چه چیزی را بر دوش داریم، به کدام سمت، به کدام سمت و به کدام مقصد می رویم.
در حوزه اخلاق و رفتار اخلاقی، نوعی اخلاق رایج را در رفتار روزمره و روابط اجتماعی افراد دیده و تجربه کرده ایم که می توان آن را اخلاق سرد نامید. اخلاقی که می گوید: «هر بدی که در حق خودت نمی پسندی به هیچ کس نکن برادر من». من به هیچکس بد نمی کنم چون دوستش ندارم و از کسی هم انتظار ندارم با من بدی کند. رفتار اخلاقی و اخلاقی دیگری هم هست که می گوید: حاضرم بمیرم تا به دیگران ظلم نشود. من برای راحتی دیگران قبل از خودم ارزش قائل هستم. من هم مثل عیسی دشمنم را دوست دارم.این نوع اخلاق و رفتار اخلاقی همان چیزی است که ما به آن اخلاق همجنس گرایان می گوییم.
در دنیای دین و ایمان و دنیای تجربه دینی، ما در طول تاریخ یک نوع دین و دینداری را که یک عمل دینی گرم، گرانبها، شادی آور و شادمانه است، زیسته و تجربه کرده ایم و نوع دیگر ایمان و دین. آنها زندگی کردند و فرهنگی را تجربه کردند که سرد و یخبندان، درهم و برهم بود، در بی احتیاطی و دینداری شلخته فرو رفته بود. به عبارت دیگر، همانطور که ما اخلاق سرد و منجمد و اخلاق گرم و ملتهب داریم، دین و آموزه های دینی سرد و خشک و بی روح و یخ زده داریم که بر اساس آن دین و آموزه های دینی باری بر دوش گذاشته شده است. پشت و شانه های ما و ما حامل آن هستیم و دین و ایمانی زنده و گرانبها و گرم داریم که در هر لحظه از زندگی مومنانه و زنده، دین را دوستی در دل خود زنده می کند.
قرآن در بیان اعتلای و منزلت این نوع اخلاق و ادیان و معنویات، گوهرهای مؤمن، گرم، با نشاط و بسیار را ذکر می کند. رجوع کنید به آیه: «لَا تَغْفُرُ عَلَیْهِ مَا یُحْبُّونَ… (سوره آل عمران/92)» «هرگز به خیر نخواهید رسید مگر اینکه آنچه را دوست دارید ببخشید». این همان اخلاق و دین وتدین گرم وشورمندانه ومومنانه است و یا: ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (سوره شوری/۲۳)« این این همان پاداشی است که خداوند به بندگانش که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند بشارت می دهد. بگو: من از شما پاداشی نمیخواهم، فقط محبت را میخواهم، و هر کس نیکی کند، خیر او را میافزاییم. شکی نیست که خداوند آمرزنده و مهربان است.» یا بگو: «به شما چه پاداشی بدهم؟ اگر جز برای خدا پاداشی نباشد برای شماست و او برای هر چیزی شهید است.» اجر من فقط برای خداست و او بر همه چیز گواه است.
حوزه دین و دنیای تجربیات گرم دینداری و سنت های دینی نیز حوزه ایمان گرم و شعله ور و پر سروصدا است. به تعبیر شلایرماخر، سپر دلبستگی و تسلیم نفس و تسلیم مطلق و همچنین احساس شرم و حرمت و احساس تسلیم در برابر جوهر مقدس و متعالی به تعبیر او و نردبان بالا رفتن است. به بالای جهان. عارف و شاعر خراسانی. به تعبیر حضرت مولوی در مثنوی، مؤمن حقیقت یگانه، یگانه، متعالی، کرامت، استوار و ازلی را نه می بیند و نه می یابد و نه می پذیرد.
در ادیان و سنتهای مذهبی خاورمیانه، این ایمان پرشور، گرم و آتشین، همواره با هیبت، فروتنی و شرمندگی عمیق در حضور و تسلیم کامل در برابر سلطنت و عظمت و هر آنچه پیرامون آنهاست، همراه است. موجودی از آن برمیخیزد و به آن باز میگردد و بیان و آشکار میشود و افق را در تاریخ گشوده است. کجاست این آیین گرم و نیک بهاری و ایمان پرشور و شعله ور و زاینده و قوی و خلاق و دین عقاید سرد و یخبندان و خشک و بی روح و عقیم که به تعبیر قرآن باری بر دوش دارد. مثل باری بر دوششان بگذارند و بی کمک راه را ترک کنند، بفهمند محتویات بسته هایشان چیست، به چه سمت و مقصدی می روند، چه چیزی و به کجا می برند!
متأسفانه این عقیده نادرست منحصر به دنیای اخلاق، ایمان، دین و سنت دینی نیست. دنیای شناختی رنگارنگ ما نیز به حوزه های دیگر تجربه و زندگی تعلق دارد. دنیای زنده حوزه های شناختی و تجربیات انسانی ما به دو نیم شده، پاره شده و مانند شمشیری دولبه در تاریخ عمل کرده است. همان طور که دوست دل بودند، روی تخت نشستند و چرخیدند، تغییر کردند، کوره فرهنگ و زندگی ما را گرم کردند، بار و خاری بر دوش ما شدند. به تعبیر حضرت مولوی در مثنوی: علم الذین قلوب / علم الذین غفلت الجسد * العلم فی القلب / العلم فی البدن (مثنوی، کتاب 1، ص 153)
ضمناً در حوزه فلسفه و تفکر و دانش فلسفی، فلسفه سرد، بلاغت اصیل و ملال آور، سنگین و فلسفه گرم سقراطی داریم که زنده و سرشار از صراحت، شفافیت، روشنایی و افق حکیمانه است.
*منتشر شده در خبرگزاری رویداد برتر
6565