هنر و فرهنگ

داستان شکار تانک‌ها – رویداد برتر

عراقی ها متوجه حضور ما نشدند و گاهی تیراندازی نامنظم می کردند. از کنار نیروها گذشتیم و منتظر دستور حمله بودیم. درگیری با اعلام کد عملیاتی آغاز شد. دشمنی که غافلگیر شد مقاومت چندانی نکرد، اما یک تیرانداز بود که خیلی سرسخت بود و بچه ها را به زمین چسباند.

به گزارش رویداد برتر، عملیات محرم از تاریخ 08/10/1361 لغایت 16/08/1361 در جبهه جنوبی جنگ در عین خوش زبیدات با هدف تصرف سرپل در منطقه العماره و آزادسازی ارتفاعات مرزی انجام شد. .

در این عملیات که با برنامه ریزی و فرماندهی مشترک سپاه و ارتش انجام شد، رزمندگان داخلی در سه مرحله موفق شدند. ارتفاعات 400 و 298، میدان نفتی بیات، پل‌ها و پاسگاه‌های نهر الانبار، چم سری و موسیان باید آزاد شود.

علاوه بر این، جاده عین خوش – دهلران از دید و آتش دشمن دور بود، از سوی دیگر شهر طیب عراق در دید و آتش خودی ها بود.

لازم به ذکر است سه رودخانه میمه، دویرج و چیخوب فصلی هستند و بارندگی آب آنها را تا ده برابر می کند. در عملیات محرم بر اثر بارندگی شدید تعدادی از رزمندگان داخلی گرفتار سیلاب و جریان سریع رودخانه شدند و اهداف این محور به طور کامل تصرف نشد.

دشمن را غافلگیر کنید

ستوان دوم گردان امام حسن علیه السلام از لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام فصیح رامندی درباره شرایط این گردان در عملیات محرم چنین می گوید: «ما در کانال بلیجه مستقر بودیم. 24 ساعت. شرایط سختی بود. مجبور بودیم تحمل کنیم. کانال را در تاریکی ترک کردیم. هوا ناگهان ابری و بارانی شد. شدت بارندگی بسیار شدید بود و حرکت گردان را با مشکل مواجه می کرد اما به دلیل بارندگی شدید دشمن اصلاً فکر نمی کرد که بتوانیم عملیات انجام دهیم.

به پشت میدان مین رسیدیم. دروازه را باز کردیم. عراقی ها متوجه حضور ما نشدند و گاهی تیراندازی نامنظم می کردند. از کنار نیروها گذشتیم و منتظر دستور حمله بودیم. درگیری با اعلام کد عملیاتی آغاز شد. دشمنی که غافلگیر شد مقاومت چندانی نکرد، اما یک تیرانداز بود که خیلی سرسخت بود و بچه ها را به زمین چسباند.

در جریان درگیری (رفعت الله) علیمردانی; فرمانده گردان شهید شد. مجید نبیل; گلوله نخاع فرمانده گروهان یک را پاره کرد. گردان معاون غلامپور نیز در جریان درگیری از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

به غلامپور رسیدم و گفتم حالا شما فرمانده گردان هستید. شما باید عملیات را کنترل کنید. گفت: من هستم; نگران نباش. عملیات را ادامه دادیم و سنگر به سنگر را پاکسازی کردیم و پیشروی کردیم.

من خودم آنقدر RPG بازی کرده ام که گوشم پر از خون شده است. اما به لطف خدا و سرعت گردان توانستیم با کمترین تلفات خود را در ارتفاعات حمرین مستقر کنیم».[۱]

تیرانداز مزاحم

علی اکبر غلامپور; جانشین گردان امام حسن علیه السلام نیز می گوید: «گردان ما در حال پیشروی بود که تک تیراندازان دشمن با مسیرهای پروازی نیروهای ما را به سمت ما فشار دادند به طوری که به زمین چسبیده بودند و نمی توانستند حرکت کنند. «ما باید به ارتفاع 400 می رسیدیم و این به موفقیت واحدهای همسایه بستگی داشت.

فرمانده گردان برادر علیمردانی شهید شد و من مجبور شدم خودم رهبری گردان را بر عهده بگیرم. با خودم فکر کردم چه کنم که بچه ها را به حالت روحی در بیاورم، بلند شوم و جلوی آتش دشمن را بگیرم؟

به ذهنم رسید که برای ایجاد حرکت در گردان قدمی بردارم. با اینکه مطمئن بودم هدف تیراندازی خواهم بود، اما چاره دیگری نداشتم. با توکل به خدا زیر تگرگ گلوله به تمام قد بلند شدم و مارپیچ بین تیم ها دویدم، چپ و راست می دویدم، شعارهای حماسی سر می دادم، حال و هوای تیم ها را عوض می کردم.

اینجا کربلاست

من که می دویدم فریاد زدم، اینجا کربلاست و شما سربازان امام حسین (ع) هستید، از علی اکبر الگو بگیرید، از حضرت عباس الگو بگیرید! بایستید، تیراندازی را با RPG خاموش کنید.

سه چهار بچه آرپی جی زن و تیرانداز با هم بلند شدند و به سمت دشمن تیراندازی کردند و سنگر تیرانداز را ویران کردند. در همان لحظه گلوله ای به پایم اصابت کرد. استخوان رانم شکست و افتادم.

دیگر نتوانستم بلند شوم. من نمی‌خواستم بچه‌ها بدانند که من صدمه دیده‌ام. بنابراین در حالی که تیم‌ها را به جلو هدایت می‌کردم، نشستم و فریاد زدم.»[۲]

تانک های شکار

سردار محمدعلی حق بین که به عنوان پرستار آمبولانس تیپ 25 کربلا در این عملیات حضور داشت گفت: در بزرگراه زبیدات مستقر بودیم. تعدادی از نیروها در سمت چپ جاده بودند، برخی در سمت راست. به ما دستور دادند خندق بسازیم. ما خیلی سریع در مواضع خود مستقر شدیم.

دشمن از سمت راست جاده زبیدات به ما حمله کرد. من یک زن در گردان آرپی جی بودم. چند آرپی جی زن در سوراخی در صد تا دویست متری جلوی خاکریز پنهان شدند تا از حمله احتمالی تانک ها به خاکریز جلوگیری کنند.

شجاعت آنها مثال زدنی بود. آنها به خوبی می دانستند که اگر به هدف نخورند، خودشان هدف قرار می گیرند. آنها نزدیکترین افراد به دشمن بودند.

هر تانک را چند نفر پیاده همراهی می کردند و بالای هر تانک یک تشک داشت. در این شرایط کافی بود آرپی جی زن هدف را گم می کرد زیرا در تیررس دشمن قرار داشت و به شهادت می رسید. آنها با علم به این موضوع قبل از شارژ به تانک دشمن کمین کردند. پشت خاکریز گردان های تیپ ما بودند. سمت راست یگان ما بچه های کرمان بودند.

این جاده برای ما و عراقی ها مهم بود. اگر قرار بود این مسیر سه گانه را از دست بدهیم، باید مسافت زیادی را عقب نشینی کنیم. عراقی ها وحشت کردند. بسیاری از نیروهای ما شهید یا مجروح شدند. یک اسلحه 106 آماده پاسخگویی به دشمن بود.

یک لحظه کنجکاوی جوانی ام شکوفا شد. به بالای خاکریز رفتم تا ببینم چه خبر است. زمزمه کردم و با خودم گفتم: من در یک خط مقدم خطر واقعی و کاملاً خطرناک هستم. دیدم از زمین تا هوا بلند است. پرسیدم: بچه ها این جاروبرقی ها چیه؟

یکی از سربازان پاسخ داد: تانک های دشمن به شما حمله می کنند. اولین بار بود که می دیدم این همه تانک مستقیم به سمت ما می آمدند. فرمانده خط از بچه ها خواست توپ 106 و آر پی جی زنان را برای شلیک در کنار خاکریز آماده کنند. بقیه در خندق قرار دارند. شعار الله اکبر مطرح شد. خدا بزرگ است … خدا بزرگ است …

چهل تا پنجاه تانک از سمت دشمن به سمت ما آمد. حدود 30 تانک در سمت چپ جاده به سمت ما حرکت می کردند، تعدادی در سمت راست جاده و بقیه پشت سر آنها. تانک ها نیمه راه آمدند اما برگشتند و برگشتند. من نفهمیدم چرا این کار را کردند. از جنگنده ای با تجربه پرسیدم: چرا تانک ها برمی گردند؟! گفت: عاقلانه است. آنها می خواهند ببینند که آیا نیروهای ما جلوی خاکریزها کمین کرده اند یا خیر. خدا را شکر نیروهای ما باتجربه بودند و موقعیت خود را به راحتی واگذار نکردند.

بعد از چند دقیقه دوباره همه تانک ها به سمت ما چرخیدند. وقتی آنها به اندازه کافی نزدیک شدند، آرپی جی های زن کمین کننده به طور همزمان به سمت آنها شلیک کردند و چندین تانک دشمن را به آتش کشیدند. بقیه تانک های دشمن عقب نشینی کردند.

تمام قدرت به وجد آمده بود. همه با شادی و با صدای الله اکبر آنها را تشویق کردیم. در میان رزمندگان رسم بود که وقتی اتفاق خوبی می افتاد، یکدیگر را با کلمه الله اکبر آگاه می کردند.

بلکه خوشحال بودیم که توانستیم بدون از دست دادن جانی دشمن را عقب برانیم. نقش‌آفرینی‌های زن در خط مقدم هستند. آنقدر لذت بردیم که نقش آفرینی زنانه را پذیرفتیم. شجاعت آنها دشمن را شکست داد.»[۳]

منابع:

[۱]جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق (نبردهای زمینی فشرده)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم، 1398، صفحه 69

[۲]زارع زاده، نادر، اطلس لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1399، ص 122، 124.

[۳]هاشمیان سیگارودی، سیده نساء، گیل مانا، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1398، ص 81، 82، 83.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا