وقتی هیچکس هیچچیز نگوید! – رویداد برتر
امین حسینیون تصور آینده بدون ادبیات را محال میخواند و معتقد است ادبیات در طبیعت انسان است و لازمه دنیای بدون ادبیات این است که هیچکس هیچچیز نگوید و از زبان استفادهای نشود.
این داستاننویس و مترجم در گفتوگو با رویداد برتر درباره آینده بدون ادبیات و اینکه چرا باید ادبیات ادامه پیدا کند، گفت: واقعیت این است بایدی وجود ندارد؛ انسان موجودی است که تخیل دارد و زمانی که تخیل از طریق کلمات بیان شود، فارغ از کیفیت آن میشود ادبیات یا اگر از طریق صدا بیان شود، میشود موسیقی.
او افزود: تنها حالتی که امکان دارد ادبیات اصلا وجود نداشته باشد، این است که دیگر انسان هیچ تخیلی نداشته باشد یا هیچوقت، هیچکس درباره تخیلش صحبت نکند. تخیل میتواند هر چیزی باشد و لزوما هم مثبت نیست یا ممکن است چیزهای زشت باشد، همانطور که بخشی از ادبیات چنین چیزهایی است. پس بایدی برای ادامه ادبیات وجود ندارد اما تا زمانی که انسان چنین موجودی است، یعنی دارای تخیل است، ما ادبیات، فارغ از کیفیتش، خواهم داشت و کسی نمیتواند جلویش را بگیرد.
حسینیون با تأکید بر اینکه ادبیات در ذات آدمی نهفته است، گفت: اگر ۱۰ آدم بیسواد را در جایی بگذارید تا چندماه باهم زندگی کنند، حتما چند شعر و داستان از این ماهها بیرون خواهد آمد، تعابیر زیبایی ایجاد خواهد شد که همه اینها میشود ادبیات. بخشی از ادبیات توسط شاعران، نویسندهها و امثالهم آفریده میشود و این بدین معنی نیست که اگر آنها نباشند، ادبیاتی وجود نخوهد داشت. اگر چند نفر دور آتش بنشینند، یکی شروع به تعریف قصه میکند، خب از آن چند نفر، یک نفر داستان بهتر، هیجانانگیزتر، زیباتر و بامعناتری تعریف میکند، که میشود نویسنده. اما اگر نویسنده نباشد و یا بگوید داستان تعریف نمیکنم، بقیه به کار خود ادامه میدهند زیرا این بخشی از طبیعت انسان است و ادبیات باید ادامه پیدا کند، ادبیات باید و نباید نیست بلکه بخشی از طبیعت انسان است، در نتیجه ادامه خواهد داشت مگر اینکه طبیعت انسان تغییر پیدا کند.
او در ادامه اظهار کرد: اگر دنیایی را تصور کنیم که در آن هیچ شکلی از ادبیات وجود ندارد و این دنیا به چه شکل خواهد بود، میتوان گفت آن دنیا، دنیایی خواهد بود که در آن جا به هیچعنوان، هیچ ارتباطی وجود ندارد. بین آدمهای آن جامعه، میخواهد ۵ نفر باشد یا ۵۰۰ هزار نفر یا ۵۰ میلیون نفر، فاصله زیادی وجود دارد، همینطور بین نهادها و نظامهای اجتماعیاش. بین من نوعی و شما فاصله وجود دارد، اما چه چیزی این فاصله را پرمیکند و یا چه چیزی بین من و شما ارتباط برقرار میکند؟ ادبیات یا سادهتر بگویم داستان. در واقع داستانهای مشترک است که انسانها را کنار هم قرار میدهد.
نویسنده «سیاسیا در شهر مارمولکها»، «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» خاطرنشان کرد: آنچه باعث ارتباط میان یک فرد در فقیرترین نقطه تهران با یک آدم در ثروتمندترین نقطه میشود، داستانهای مشترک است؛ مثلا همه یک سریال را دنبال میکنند یا درگیر یک کابوس مشترک مثلا زلزله تهران هستند؛ زلزله کابوس مشترکی است که همه تهرانیها دارند و این کابوس مشترک باعث میشود بین آدمها ارتباطی وجود داشته باشد. به محض اینکه درباره این کابوس که امری تخیلی است، صحبت شود، یکی میگوید اگر زلزله شود چه میشود؟ دیگری میگوید همه جا آتشسوزی میشود؟ یکی دیگر میگوید موشهای بیرون میآیند و شروع به خوردن آدمها میکنند؟ در واقع در اینجا وارد حوزه ادبیات شدهایم.
حسینیون تأکید کرد: کارکرد ادبیات، برقراری ارتباط میان آدمها و نهادهای جامعه است. تقریبا تصور دنیای بدون ادبیات، محال است یا تصورش سخت است. لازمه دنیای بدون ادبیات این است که هیچکس هیچچیز نگوید و از زبان استفادهای نشود؛ مثلا هیچ مکاتبهای نداشته باشیم و کسی چیزی نگوید. اگر از بقال ماست میخرید، در سکوت اتفاق میافتد. ماست را روی میز میگذارید و کارت را میکشید بدون گفتن کلمهای. به محض اینکه شروع به حرف زدن کنید، با شکلی از ادبیات سروکار دارید.
این مترجم با اشاره به اعتصاب نویسندههای آمریکایی در تلویزیون، گفت: این مسئله، حرکتی صنفی است. اما اگر زمانی بگویند کلا شعر ممنوع است و کسی اجازه نمیدهد کتاب شعری چاپ شود، این امر امکانپذیر نخواهد بود چون شعر و داستان بخشی از طبیعت انسان است و نمیتوان جلو آن را گرفت. اگر تمام شاعران بگویند ما دیگر شعر نمیگوییم، شعر به شکل دیگری تولید میشود؛ مثلا در استادیوم فوتبال، ۲۰ هزار نفر جمع میشوند و درباره فوتبالیستها شعری در آنجا تولید میکنند. بنابراین اگر شاعران هم یک روزی اعتصاب کنند، بقیه آدمها به صورت خودکار آن وظایف را انجام میدهند.
حسینیون در پایان گفت: درباره مرغ سحر ملکالشعرای بهار، زمانیکه شعر معروف شده بود این روایت وجود دارد، در نسخه اولیه این شعر اینگونه بوده که «شام ما، شام ما را سحر کن». حتی خوانندهها ابتدا اینگونه اجرا کرده بودند. یک روز ملکالشعرا در خیابان راه میرفته که فرد دورهگردی مرغ سحر را میخوانده و به جای «شام ما، شام ما را سحر کن» میگفته «شام تاریک ما را سحر کن». ملکالشعرا میگوید این تغییر بهتر است و این مصرع را اصلاح میکند میشود «شام تاریک ما را سحر کن». میخواهم بگویم ارتباط همانند تخیل جمعی در زبان شاعر و نویسنده میآید و به ادبیات تبدیل میشود. اگر آن شاعر حذف شود، تخیل جمعی یا فردی راه دیگری برای ابراز خود پیدا میکند و نمیتواند ساکت بنشیند.
انتهای پیام