آیا صلح شده است؟ آخرین وضعیت و بررسی کامل

وکیل

ایا صلح شده است؟

در پیچیدگی های بی امان خاورمیانه، پاسخ به این پرسش که ایا صلح شده است؟ هرگز ساده نیست؛ چراکه صلح نه یک مقصد، بلکه فرآیندی پُر از چالش ها و فرصت ها است. اکنون، در پسِ تحولات اخیر غزه و گفتگوهای احتمالی پیرامون پرونده هسته ای ایران، منطقه بار دیگر در گرداب تعاریف متغیر صلح، دست و پنجه نرم می کند.

هر ناظر آگاه از تحولات خاورمیانه، به خوبی می داند که مفهوم صلح در این جغرافیا، همواره با لایه های متعددی از تاریخ، سیاست و منافع درهم تنیده شده است. آنچه امروز از آن به عنوان صلح یاد می شود، ممکن است در گذر زمان و با تغییر بازیگران، شکلی متفاوت به خود گیرد. به همین دلیل، بررسی دقیق و بی طرفانه آخرین رویدادها، طرح های پیشنهادی، و چالش های پیشِ رو، برای درک واقع بینانه از وضعیت منطقه ضروری به نظر می رسد. از توافقات شکننده در غزه تا شروط مطرح شده برای ایران، هر گامی در مسیر صلح با ملاحظات فراوانی همراه است.

صلح در غزه: توافقات، واقعیت ها و شکنندگی

روایت صلح در نوار غزه، داستانی است که همواره با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده و هر بار، چشم اندازی از امید را در کنار دیوارهای بلند ناامیدی پدیدار ساخته است. در این میان، طرح هایی که با هدف پایان دادن به درگیری ها و برقراری آرامش مطرح می شوند، خود به داستانی پیچیده تبدیل می گردند.

طرح صلح ترامپ برای غزه: جزئیات و نتایج اولیه

هنگامی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵، با سخنرانی در پارلمان رژیم صهیونیستی پایان جنگ غزه را اعلام کرد، بسیاری از ناظران با کنجکاوی و گاه با تردید به این خبر نگریستند. این اعلام، برگرفته از یک طرح صلح ۲۰ ماده ای بود که گفته می شد میان جنبش حماس و رژیم صهیونیستی به توافق رسیده است. مفاد اصلی این طرح، شامل تبادل اسرا، خروج محدود نظامیان صهیونیست از بخش هایی از نوار غزه، و از سرگیری کمک های انسانی به این منطقه محاصره شده بود.

تصور کنید مردم غزه، پس از سال ها رنج و درگیری، شاهد خروج تدریجی نظامیان و ورود کاروان های کمک های بشردوستانه بودند. این لحظه می توانست نقطه ی عطفی در زندگی روزمره شان باشد؛ اما سوال اصلی اینجا بود: آیا این صلح واقعی و پایدار بود یا تنها یک آتش بس موقت؟ واکنش ها به این طرح نیز متفاوت بود. در حالی که برخی از جنبه های آن با استقبال روبه رو شد، اما بسیاری از گروه ها، به ویژه حماس و برخی جناح های فلسطینی، با دیده ی تردید به آن نگریستند و آن را ناکافی برای حل ریشه ای مشکلات دانستند. رژیم صهیونیستی نیز، در عین پذیرش ظاهری، همواره منافع امنیتی خود را در اولویت قرار می داد و این طرح را تنها یک گام در راستای اهداف خود می دید.

چالش های پایداری صلح غزه از دیدگاه اندیشکده ها

اندیشکده های معتبر بین المللی، به سرعت زوایای پنهان طرح صلح ترامپ و چالش های پیشِ روی آن را مورد تحلیل قرار دادند. یکی از مهم ترین نگرانی ها، به مسائل اساسی حل نشده بازمی گشت. آینده حکومت در غزه، موضوع خلع سلاح حماس، و مسیر دستیابی به یک کشور مستقل فلسطینی، همه و همه مسائلی بودند که طرح ترامپ به صورت جامع به آن ها نپرداخته بود. بدون رسیدگی به این نقاط کلیدی، هر گونه صلح در غزه، شکننده و ناپایدار باقی می ماند.

اندیشکده بریتانیایی چتم هاوس، در تحلیلی عمیق، به وضوح هشدار داد که صلح در غزه بدون پرداختن به مسئله گسترده تر ایران، نمی تواند پایدار بماند. از دیدگاه آنان، جاه طلبی های هسته ای ایران و بن بست آن با ایالات متحده، سایه ای سنگین بر ثبات کل منطقه افکنده است. این نگرش نشان می دهد که صلح در خاورمیانه، همچون حلقه های زنجیر به هم متصل است و هیچ بخشی را نمی توان جداگانه و پایدار به صلح رساند. نقش آفرینی های منطقه ای و بین المللی، چه در جهت حفظ آتش بس و چه در نقض آن، همواره بر این پویایی ها تأثیرگذار بوده و پیچیدگی های موجود را بیشتر می نماید. مردم منطقه، با هر بار شروع و پایان درگیری، آرزوی صلحی واقعی و پایدار را در دل می پرورانند، اما واقعیت های موجود، همواره حکایتی دیگر را بازگو می کنند.

پرونده ایران و صلح منطقه ای: پیشنهادات ترامپ و موضع تهران

در میان پیچیدگی های خاورمیانه، پرونده ایران همواره یکی از نقاط کانونی بحث ها و مذاکرات بوده است. در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، این پرونده با فراز و فرودهای چشمگیری همراه شد که نه تنها بر روابط ایران و آمریکا، بلکه بر کلیت چشم انداز صلح منطقه ای تأثیر گذاشت.

بازگشت ترامپ به صحنه سیاست و رویکرد جدید نسبت به ایران

یادآوری می شود که در دور اول ریاست جمهوری خود، ترامپ تصمیم به خروج یک طرفه از توافق هسته ای برجام گرفت و سیاست فشار حداکثری را علیه ایران به اجرا گذاشت. این سیاست، به معنای اعمال تحریم های گسترده و تلاش برای منزوی کردن ایران در سطح بین المللی بود. اکنون، با بازگشت احتمالی ترامپ به صحنه سیاست، او دوباره به موضوع ایران بازگشته و ادعای آمادگی برای صلح با ایران در صورت پیروزی در انتخابات آتی را مطرح کرده است.

در این میان، نقش جرد کوشنر، داماد ترامپ و معمار اصلی توافقات ابراهیم، برجسته تر شده است. او به عنوان مسئول احتمالی مذاکرات صلح با ایران معرفی شده است. پیشینه کوشنر، ارتباطات او با رهبران منطقه، و به ویژه روابطش با عربستان سعودی، او را به مهره ای کلیدی در هر گونه طرح صلح تبدیل کرده است. یهودی بودن او و علاقه شدیدش به اسرائیل، از نگاه ناظران، یکی از دلایل اصلی انتخاب او برای این مأموریت خاص به شمار می رود، چرا که قرار است او مسیری را هموار کند که به زعم ترامپ، به توافق صلح با ایران ختم شود.

شروط ترامپ برای صلح با ایران: خطوط قرمز و انتظارات

ترامپ در حالی از صلح با ایران سخن می گوید که شروطی بسیار سنگین را برای تهران مطرح کرده است. شروط اصلی او شامل به رسمیت شناختن اسرائیل و عدم حمایت از گروه های محور مقاومت است. او همچنین پیشنهاد پیوستن ایران به توافقات ابراهیم را مطرح کرده، که این توافقات پیشتر به عادی سازی روابط میان اسرائیل و چند کشور عربی منجر شده بود. این شروط، برای ایران، به معنای عبور از خطوط قرمز اساسی انقلاب اسلامی است. صهیونیسم ستیزی و حمایت از مردم مظلوم فلسطین، از پایه های مهم اعتقادی و سیاسی ایران به شمار می رود.

در واکنش به این اظهارات، مقامات ایرانی، از جمله سید عباس عراقچی، به حملات متجاوزانه آمریکا به تأسیسات اتمی ایران و بدعهدی های گذشته اشاره کرده اند. تصور کنید چگونه ملتی می تواند به شاخه زیتون صلحی اعتماد کند، وقتی همین چند ماه پیش، بمباران خانه ها و مناطق شهری اش را از سوی همان کشور تجربه کرده است؟ حملاتی که جان صدها ایرانی بی گناه، از جمله زنان و کودکان را گرفت. این سابقه بدعهدی و اقدامات خصمانه، چالش بزرگی در مسیر هر گونه مذاکره صلح آمیز ایجاد می کند و از دیدگاه بسیاری، اعتمادسازی را تقریباً غیرممکن می سازد.

وضعیت برنامه هسته ای ایران و فشار تحریم ها

در جریان جنگ ۱۲ روزه ماه ژوئن، ایالات متحده و اسرائیل خسارت های سنگینی به برنامه هسته ای ایران وارد آوردند. این حملات، که با بمب های سنگرشکن و بدون رعایت قوانین بین المللی انجام شد، نه تنها به تأسیسات هسته ای ایران آسیب رساند، بلکه موجی از خشم و نگرانی را در پی داشت. علاوه بر حملات نظامی، ایران از سال ها پیش تحت فشار شدید تحریم های فشار حداکثری آمریکا قرار دارد. این تحریم ها، که پس از خروج یک جانبه ترامپ از برجام فعال شدند، مکانیسم ماشه را نیز شامل می شوند که به بازگشت خودکار تحریم های سازمان ملل علیه ایران منجر شد.

اقتصاد ایران، با نوسانات شدید نرخ ارز، تورم سر به فلک کشیده، محدودیت های شدید در صادرات نفت و عدم امکان جذب سرمایه گذاری خارجی، در تنگنای سختی قرار گرفته است. این فشارهای اقتصادی، به نارضایتی گسترده داخلی دامن زده و فضای مانور راهبردی ایران را به شدت محدود کرده است. در چنین شرایطی، ایران دعوت برای شرکت در نشست شرم الشیخ درباره غزه را نیز رد کرد، که این اقدام، بر انزوای دیپلماتیک این کشور صحه می گذارد. به همین دلیل، هر گونه طرح صلح برای ایران، باید ابتدا به این مسائل ریشه ای و زخم های عمیق بپردازد تا بتواند کوچکترین امید را برای دستیابی به تفاهمی پایدار ایجاد کند.

نقش آفرینان کلیدی و تغییرات راهبردی در منطقه

خاورمیانه، همچون صحنه تئاتری پر رمز و راز، همواره شاهد حضور بازیگران متعددی بوده که هر یک با نقش آفرینی های خود، مسیر تحولات را دگرگون ساخته اند. در سال های اخیر، برخی چهره ها و تغییرات راهبردی، بیش از پیش بر سرنوشت صلح و جنگ منطقه سایه افکنده اند.

جرد کوشنر: معمار توافقات ابراهیم و چالش ایران

نام جرد کوشنر، داماد و مشاور ارشد دونالد ترامپ، با واژه ی معمار توافقات ابراهیم گره خورده است. او با تلاشی بی وقفه، توانست در مدت زمانی کوتاه، زمینه عادی سازی روابط میان اسرائیل و چندین کشور عربی از جمله امارات، بحرین و مراکش را فراهم آورد. این توافقات، که در دوران اول ریاست جمهوری ترامپ شکل گرفتند، رویکردی جدید در دیپلماسی منطقه ای را به نمایش گذاشتند. کوشنر، که در یک خانواده ثروتمند یهودی پرورش یافته و اعتقادات راسخی به اسرائیل دارد، با استفاده از روابط گسترده خود، به مهره ای تأثیرگذار در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد.

پس از پایان دوره ریاست جمهوری ترامپ، کوشنر مؤسسه توافقات ابراهیم برای صلح را تأسیس کرد که بعدها در آوریل ۲۰۲۵ با بنیاد هریتج ادغام شد. این ادغام، نشان از عزم او برای ادامه و تقویت مأموریت گسترش این توافقات و ترویج صلح و ثبات در خاورمیانه دارد. روابط نزدیک او با رهبران عرب، به ویژه محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، اهمیت بسیاری در پیشبرد اهدافش و اعمال فشار بر ایران داشته است. همچنین، گزارش ها حاکی از سرمایه گذاری های قابل توجه کوشنر در عربستان سعودی است که این امر، منافع مشترکی را میان او و مسئولان عربستانی ایجاد کرده است و می تواند بر تصمیم گیری ها و رویکردهای دیپلماتیک او تأثیرگذار باشد.

چرخش راهبردی اسرائیل: از دکترین پیرامون تا توافقات ابراهیم

رژیم صهیونیستی در دهه های گذشته، سیاستی با عنوان دکترین پیرامون را در پیش گرفته بود. این دکترین، بر برقراری روابط محکم و دوستانه با کشورهای غیرعرب منطقه، مانند ترکیه و ایران (در دوران پهلوی)، تأکید داشت تا به زعم خود، بتواند در مقابل کشورهای عربی توازن قدرت ایجاد کند. با این حال، با گذشت زمان و تغییر معادلات منطقه ای، اسرائیل در دوران اول ریاست جمهوری ترامپ، چرخشی واضح در رویکرد خود ایجاد کرد.

این چرخش، منجر به شکل گیری توافقات ابراهیم شد که عادی سازی روابط با کشورهای عربی، به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس را در دستور کار قرار داد. هدف اصلی، ایجاد یک ائتلاف منطقه ای علیه ایران و تقویت جایگاه اسرائیل بود. اما این روند عادی سازی، با وقوع طوفان الاقصی و تشدید درگیری ها در غزه، با چالش های جدی روبه رو شد. عربستان سعودی، که پیش از آن زمزمه هایی از پیوستن به توافقات ابراهیم به گوش می رسید، اکنون عادی سازی روابط خود را به راه حل دو دولتی و تأسیس کشور مستقل فلسطینی منوط کرده است. این تغییرات، نشان دهنده پویایی و عدم قطعیت در مسیر دیپلماسی منطقه ای است.

ایران: در تنگنا با فضای مانور محدود

ایران، پس از سال ها قرار گرفتن تحت شدیدترین تحریم های اقتصادی و نظامی، خود را در یک تنگنای راهبردی می بیند. تحلیل گران بر این باورند که فضای مانور این کشور به شدت محدود شده است. فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم های فشار حداکثری آمریکا، به خصوص پس از خروج از برجام، تأثیرات عمیقی بر جامعه و اقتصاد ایران گذاشته است.

تحلیل اندیشکده چتم هاوس به وضوح نشان می دهد که ایرانِ منزوی و زخم خورده بدون یک ابتکار دیپلماتیک موثر از سوی آمریکا، قادر خواهد بود صلح بلندمدت در خاورمیانه را از میان ببرد.

افزایش نرخ تورم، نوسانات بی سابقه نرخ ارز، محدودیت های گسترده در صادرات نفت و فقدان سرمایه گذاری خارجی، همه و همه به نارضایتی های داخلی دامن زده است. از سوی دیگر، محور مقاومت که ایران طی دهه ها آن را پرورده بود، در پی حملات مداوم نظامی از سوی اسرائیل و متحدانش، متحمل آسیب های جدی شده است. حماس در جنگ غزه به شدت تضعیف گردیده و حزب الله در لبنان نیز با تلفات سنگین در رهبری و فشارهای داخلی و بین المللی برای خلع سلاح روبه رو است. حتی گروه های نیابتی ایران در عراق و سوریه نیز قدرت گذشته خود را از دست داده اند. در این میان، تنها حوثی ها در یمن هستند که همچنان به انجام حملات محدود علیه اسرائیل ادامه می دهند، اما توان آن ها نیز محدود است. این مجموعه عوامل، ایران را در موقعیتی قرار داده است که هر گونه تصمیم گیری، با ملاحظات و چالش های فراوانی همراه است.

چشم انداز آینده و لزوم دیپلماسی جامع

نگاهی به آینده خاورمیانه، چشم اندازی از امیدها و بیم ها را به تصویر می کشد. صلح پایدار در این منطقه، نیازمند رویکردهای دیپلماتیک جامع و همکاری های بی سابقه میان بازیگران کلیدی است. در غیر این صورت، چرخه خشونت و بی ثباتی، بار دیگر تکرار خواهد شد.

ضرورت رویکرد دیپلماتیک تازه آمریکا در قبال ایران

کارشناسان و تحلیل گران بین المللی بر این باورند که بدون یک دیپلماسی فعال و هدفمند از سوی ایالات متحده، ایران به نقش خرابکار خود در منطقه بازخواهد گشت و هر گونه پیشرفت در راستای صلح را تضعیف خواهد کرد. دولت ترامپ، در صورت بازگشت به قدرت، باید رویکرد خود را از صرفاً فشار نظامی و تحریم های حداکثری، به سمت ایجاد یک چارچوب دیپلماتیک معتبر سوق دهد. این چارچوب باید بتواند برای برنامه هسته ای ایران محدودیت هایی تعیین کند و در ازای پایبندی تهران، امکان کاهش فشارهای اقتصادی و لغو برخی تحریم ها را فراهم آورد.

برای دستیابی به چنین هدفی، هماهنگی نزدیک واشنگتن با اتحادیه اروپا و بریتانیا حیاتی است. این کشورها، توانایی ترکیب فشار تحریم ها با مشوق های همکاری را دارند که می تواند مسیر را برای مذاکرات سازنده هموار کند. تاریخ بارها نشان داده است که مهار ایران بدون ارائه یک مسیر دیپلماتیک، تنها یک راه حل موقت و ناپایدار است و نمی تواند به صلح بلندمدت در منطقه منجر شود. باید پذیرفت که ایران، به عنوان یک بازیگر منطقه ای مهم، نمی تواند برای همیشه در انزوا باقی بماند و برای ایجاد ثبات، باید راهی برای ادغام سازنده ی آن در نظم منطقه ای یافت.

نقش حیاتی عربستان سعودی در فرایند صلح

عربستان سعودی، به عنوان یکی از قدرت های اصلی منطقه و بازیگری با منافع مستقیم در ثبات خاورمیانه، می تواند نقش حیاتی در فرآیند صلح ایفا کند. مشارکت ریاض در یک چارچوب دیپلماتیک منطقه ای، می تواند به عنوان یک میانجی گر معتبر میان طرفین، به ویژه ایران و اسرائیل، عمل کند. این کشور، توانایی برقراری روابط اقتصادی گسترده را داراست که می تواند مشوقی برای همکاری ها و کاهش تنش ها باشد. ریاض خود نیز مسیری را برای عادی سازی روابط با تهران در پیش گرفته است که این امر نشان دهنده تمایل آن به کاهش تنش ها و افزایش ثبات در منطقه است.

تصور کنید اگر عربستان سعودی بتواند تضمین های امنیتی برای همه بازیگران منطقه ای فراهم کند و با ایجاد پل های ارتباطی، به اعتماد سازی کمک کند، چگونه چشم انداز صلح دگرگون خواهد شد. منافع مستقیم عربستان در ثبات کلی منطقه، این کشور را به یک شریک ضروری در هر گونه ابتکار صلح تبدیل می کند. این کشور، با نفوذ سیاسی و اقتصادی خود، می تواند راه را برای دیپلماسی چندجانبه و کاهش وابستگی به بازیگران فرامنطقه ای هموار کند.

اجتناب از درگیری مستقیم ایران و اسرائیل: یک هدف محوری

جلوگیری از درگیری مستقیم میان ایران و اسرائیل، باید به عنوان یک هدف محوری و بی چون و چرا در هر گونه راهبرد صلح در خاورمیانه در نظر گرفته شود. شعله ور شدن یک درگیری تمام عیار میان این دو قدرت، می تواند بی ثباتی منطقه ای را به شکلی غیرقابل کنترل گسترش دهد و هر گونه پیشرفت احتمالی در غزه یا سایر نقاط منطقه را به کلی نابود کند.

این درگیری نه تنها به ویرانی های گسترده منجر خواهد شد، بلکه می تواند به احیای محور مقاومت که اکنون تضعیف شده، دامن زده و برنامه هسته ای ایران را، که موقتاً متوقف شده است، از نو آغاز کند. انزوای دائمی ایران و عدم ارائه یک مسیر دیپلماتیک معتبر، می تواند این کشور را به سمت اقدامات تلافی جویانه و تشدید تنش ها سوق دهد. بنابراین، باید راهبردهایی اتخاذ شود که ضمن مهار و بازدارندگی، فرصت های دیپلماتیک را نیز فراهم آورد تا از افتادن منطقه در گرداب یک جنگ ویرانگر دیگر جلوگیری شود. دستیابی به صلح واقعی، مستلزم درک این واقعیت است که هیچ کشوری نمی تواند در انزوا به ثبات برسد و همکاری های منطقه ای، یگانه راه نجات است.

نتیجه گیری

در نهایت، برای پاسخ به این سوال که ایا صلح شده است؟، می توان گفت که صلح در خاورمیانه یک فرآیند پیچیده و جاری است، نه یک نقطه پایانی مشخص. آنچه امروز شاهد آن هستیم، آتش بس ها و توافقات شکننده ای است که در غزه و پیرامون پرونده ایران شکل گرفته اند، اما هنوز تا صلحی پایدار و ریشه ای فاصله زیادی باقی است. شکنندگی صلح های موقت، به وضوح نیاز به رویکردهای دیپلماتیک جامع تر، به خصوص در قبال ایران، را نشان می دهد.

نقش تعیین کننده رهبری آتی آمریکا، همراه با همکاری فعال و سازنده بازیگران منطقه ای، در شکل دهی به آینده صلح غیرقابل انکار است. صلح واقعی در این منطقه تنها زمانی محقق خواهد شد که به ریشه های عمیق منازعات پرداخته شود، احترام متقابل میان ملت ها و دولت ها برقرار گردد، و یک چارچوب دیپلماتیک معتبر و پایدار برای حل و فصل اختلافات ایجاد شود. تا آن زمان، مردم منطقه و ناظران بین المللی باید با هوشیاری و امید، به پایش مستمر تحولات ادامه دهند، زیرا هر لحظه، می تواند نقطه آغاز فصلی جدید در داستان بی پایان صلح و جنگ خاورمیانه باشد.

دکمه بازگشت به بالا