کاش بی‌حوصله‌گی هم یک انتخاب باشد

کاش بی‌حوصله‌گی هم یک انتخاب باشد

برخی از دختران و پسرانی که قبلاً ازدواج کرده‌اند، پس از اولین قرار ملاقات، دیگری را دوست ندارند، زیرا آن را کسل‌کننده و کسل‌کننده می‌دانند. ما دوست داریم به خانه برخی برویم و با اکراه به خانه برخی دیگر برویم زیرا فکر می کنیم در و دیوار برخی خانه ها خسته کننده است و فضا بسیار خسته کننده است. مثل بی حوصلگی و بی حوصلگی است که جای خود را در زندگی روزمره ما باز می کند.

در اتاق های انتظار تلویزیون گذاشتند. مجلات و روزنامه ها، اغلب مجلات زندگی، در اتاق های انتظار قرار می گیرند. یکی از مبل ها و صندلی های تولید شده در کارگاه ها و کارخانه ها نیز صندلی انتظار می باشد. این شبهه وجود دارد که حوصله آدمی را در انتظار می آورد و ملال کشنده است. اعتقاد بر این است که بی حوصلگی می تواند باعث انزجار شود. بی حوصلگی می تواند باعث ناامیدی شود.

باید بین وجود یا نبودن ملال که یک امر شخصی است و «حوصله» تمایز قائل شد. اولین مورد درک زمان خودمان است. گاهی خسته می شویم، گاهی نه. ما معمولاً این را خوب می دانیم. بی حوصلگی به طور کلی یک موقعیت مثبت در نظر گرفته نمی شود. ما می خواهیم از شر آن خلاص شویم. ما از شما می خواهیم که ما را رها کنید. باید توجه داشت که کسالت فقط مربوط به موقعیت هایی نیست که هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد. کاری که ما سخت انجام می دهیم نیز می تواند خسته کننده و کسل کننده شود. ما بی صبرانه می جنگیم. یک کارمند پرمشغله بانک نیز می تواند خسته باشد. به طور کلی کارهای یکنواخت و روتین می توانند از این قبیل باشند. فکر می‌کنم به همین دلیل است که برخی از شرکت‌های مشهور جهان به کارمندان خود اجازه می‌دهند تا در محیط کار تنوع ایجاد کنند. آنها نمی خواهند کارمندانشان از کار خسته شوند و از فضا خسته شوند.

در مقابل، کسالت معمولاً قضاوتی است که در مورد شخص دیگری می گوییم. افراد، اشیاء، مکان ها، حرفه ها و افکار همگی می توانند خسته کننده شوند. با توجه به این ویژگی ها، این سوال مطرح می شود که آیا صبر به یک ارزش اجتماعی در زندگی روزمره ما تبدیل شده است و بر اساس این ارزش اجتماعی، دیگران را قضاوت می کنیم؟ مثلاً وقتی می گوییم فلانی خوب است، می گوییم فلانی خسته کننده است یا کسل کننده؟ من فکر می کنم که پاسخ مثبت است. جالب اینجاست که وقتی نوشته‌های ایرانیان مهاجر را درباره ویژگی‌های ملل مختلف می‌خوانیم، می‌بینیم که مثلاً از جمعیت برخی کشورهای اروپایی بی‌صبر یاد می‌شود. به عبارت دیگر صبر به خصوصیات جمعیتی کشورها عادت کرده است یا نه.

آیا کسالت یک انتخاب است یا آرام آرام به سراغ ما می آیند و ما را شکست می دهند؟ به نظر می رسد پیدایش بی حوصلگی دست خود ما نیست، اما بررسی راه حل های ارائه شده توسط روانشناسان برای حل مشکل بی حوصلگی نشان می دهد که رهایی از بی تابی دست خود ماست. بی حوصلگی واقعاً یک انتخاب نیست، اما می توانید شرایط را از حالت کسالت خارج کنید.
بی حوصلگی و بی حوصلگی متعلق به دنیای جدید است. در جوامع ماقبل صنعتی و جوامع کشاورزی، بی حوصلگی مشکلی در زندگی روزمره نبود. حتی امروز، وقتی به جوامع کشاورزی می روید یا با سالمندانی که در جوامع کشاورزی یا با نسل های پیش رو زندگی می کنند صحبت می کنید، به ندرت مسئله کسالت مطرح می شود. آنها حوصله تکرار مداوم یک شغل یا بیکاری را ندارند. بی حوصلگی یک ارزش اجتماعی نبود که افراد و موقعیت ها را بر اساس آن ارزش به دو دسته تقسیم کند: صبر و غیره. این سؤال نیز مطرح می شود که آیا ملال با درجاتی از رفاه و توسعه جوامع همراه است؟ یعنی کسانی که وقت و وقت آزاد بیشتری دارند معمولا با کسالت مواجه می شوند؟

بارها اطرافیانم را دیده ام که وقتی اینترنت نبود چقدر مردم مشغول بودند. چطور حوصله شان سر نمی رود؟ در این راستا در بررسی کسالت و بی حوصلگی یک سوال جدی مطرح می شود: آیا می توان بیان کرد که با دسترسی به اینترنت و گردش شبانه روزی افراد در دنیای مجازی، بعید است که فردی دلزده شود؟ بیشتر شواهد اولیه نشان می دهد که این اتفاق نیفتاده است. علیرغم تنوع شبکه های اجتماعی و سیطره دنیای مجازی بر زندگی ما، باز هم در مواقعی دلزده می شویم. همانطور که قبلاً گفتم، گاهی اوقات وقتی سخت کار می کنیم، خسته نمی شویم.

کسالت در زندگی روزمره را می توان لحظه ای تردید و تأمل دانست. برخی از منتقدان فرهنگی معتقدند که ملال نیز یک انتخاب است. کسالت گاهی جرقه ای از تخیل را برمی انگیزد. گاهی لازم نیست نگران بی حوصلگی باشیم. گاهی اوقات بی حوصلگی می تواند ارزشمند باشد. پدرم راننده کامیون بود. به عنوان دانش آموز دبیرستانی، تابستان با او همسفر بودم. گاهی اوقات برخی از مسیرها به معنای واقعی کلمه دو برابر می شوند. خیلی حوصله ام سر رفته بود. هر از گاهی سفر آنقدر خسته کننده می شد که انگار دیگر چیزی نمی دیدم. شروع کردم به خیال پردازی ماشین هایی را دیدم که به شکل انسان از جلو می آمدند.

احساس می کردم ماشین ها هم چهره دارند. مرد می خندد، یک چرت، یک قبر، یک خسته از راه رفتن های زیاد، یک پیرمرد در انتظار مرگ، یکی در فکر. همین الان دیدم. بی حوصلگی در آن موقعیت برای من مفید بود زیرا از تخیل من استفاده می کرد. اما هنوز حوصله ام سر رفته بود. تصویر ماشین ها از جایی به بعد تکرار می شد. شروع کردم به خواندن شرح ماشین‌هایی که پشت سرمان می‌رفتیم. جملات یکدفعه باعث خنده ام شد و باعث شد تا جایی که می توانستم به دنیا فکر کنم. اتفاقا بابام پشت ماشینش نوشته بود نگو.
ای کاش کسالت یک گزینه بود.

* اگر می خواهید سؤالات کوتاه جامعه از همان نویسنده را بخوانید، دو کتاب زیر را توصیه می کنیم:
آنها تا زمانی که طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند. انتشار حتی / از لذت آنی تا بی حوصلگی آنی. انتشار هنوز

* عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان

دکمه بازگشت به بالا