روایت‌هایی کمترشنیده‌شده از «سید اهل خبر»

روایت‌هایی کمترشنیده‌شده از «سید اهل خبر»

سیدمحمود دعایی، مدیر اجرایی یکی از قدیمی‌ترین روزنامه‌های ایران به مدت ۴۲ سال، شاید برجسته‌ترین و شناخته‌شده‌ترین عنوان باشد، اما تنها دعا نبود و باید آن را فراتر از یک روزنامه‌نگار کهنه‌کار یا مبارز انقلابی دانست.

دعا و روش و منش و سابقه خاصی داشت. وی اولین سفیر ایران در عراق پس از پیروزی انقلاب بود. سفیر همچنین برای جلوگیری از جنگ پیام هایی بین ایران و عراق رد و بدل کرد که صدام با انتصاب او مخالفت کرد البته: «تا آنجایی که من اطلاع دارم دو مورد به نام دکتر شمس اردکانی در کویت و من در عراق نامزد شده اند، در ابتدا این کار را نکردم. پیشنهاد را بپذیر و من گفتم اگر به دلیل نداشتن تخصص و شرایط خاص خدا را ندهیم، مشکلی برای فعالیت دیپلماتیک وجود دارد، این اتفاق ابتدا بر روحانیت تأثیر می گذارد. حاج احمد این را به امام من گفت. امام ابتدا تعریف کردند، اما دلیل آوردند که حسن البکر از این امر حسن نیت امام من را از انتخابات درک کرد، اما صدام یکی از کسانی بود که به شدت با انتخاب من مخالفت کرد و من از اولین کسانی بودم که طولانی ترین مراحل اعتبارسنجی را داشتم. بکر این کار را نکرد. فکر کن… ریشه جنگ به پنجم آبان 57 برمی گردد نه بعد از انقلاب. برای خلع سلاح همسایگان خود در مورد ایران، تشکیل گروه هایی در ایران که برای به خطر انداختن روابط سالم بین ایران و عراق تلاش می کنند. در همین حین در پاسخ به انتقاد ما از رسانه هایمان برای انتشار مطالب ضد عراقی، یکی از نمایندگان صدام حسین آمد و گفت ما برای نمازم پیام داریم. صدام حسین خواستار اعزام امام با اختیارات کامل برای محاکمه به عراق شد. این را به نمازم گفتم و فکر کردم دعای من آقای هاشم را برای مذاکره فرستاده است. فردای آن روز که برای اقامه نماز رفتم، نمازم گفت من در عراق حسن نیت ندیدم و شما به آنها بگویید در آینده نزدیک انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری خواهد بود و من ترجیح می دهم نمایندگان منتخب را انتخاب کنم. معرفی نماینده برای مذاکرات تا آن زمان، احسان نشان دهید و تبلیغات را متوقف کنید. من این پیام را برای مقامات عراقی فرستادم. این تنها باری بود که عراقی ها برای مذاکره به دعای من پیام دادند.»

دعایی قبل از اینکه ژنرال شود، حسابدار بود: «وقتی از من پرسیدند و پدرم متوجه شد، اعلام کرد که از خواسته هایش راضی نیست. من مدتی در کرمان حسابدار بودم، در کارخانه های فرش و مدتی در کارخانه الکتریک کرمان. در این شرایط لمعه خواندم تا اینکه پدرم متوجه شد که من واقعاً در امر تدریس در حوزه علمیه جدی هستم. می گفت اگر جدی فکر می کنم. هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. وقتی او موافقت کرد، وارد قمبا شدم و بعد از رفتن قمبا، مجله «بعثت» را با مرحوم هاشمی رفسنجانی و شهید محمدجواد باهنر راه اندازی کرد.

او در طول زندگی خود، علیرغم مدیریت یکی از بزرگترین رسانه های ایران، نمایندگی مجلس و اداره سفارت ایران در عراق، هیچ حقوقی از دولت دریافت نکرد و در طول زندگی خود مطالبه شهریه داشت. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را سربازی قرار دادیم. وقتی دعای من به من گفت که به عراق برو، اول مخالفت کردم و دلایل خودم را داشتم. من به حاج احمد آقا گفتم دعای من را بفرمایید که خدا را شکر که دعای من به یاد ما افتاد، اما به دلیل ناآگاهی و بی تجربگی روحانی صلاح ندانستم که این سمت را اشغال کند، زیرا اگر اشتباه کند روحانیت می کند. او را مسئول نگه دارید بگذار ترک نکنم. دعای من دلایلی را مطرح کرد که مرا به این دلایل متقاعد کرد. بنابراین به وزارت خارجه رفتم، سه ماه درس خواندم، آماده شدم و رفتم. یکی از سخنانم در دعای من این بود که اگر مأموریتی هست برای او اجازه بگیرم چون نمی‌خواهم کارمند دولت باشم، حتی دولت انقلاب اسلامی. من می خواهم یک دانش آموز واقعی باشم. من از اول دانشجو بودم و اجازه بدهید شهریه شما را بگیرم، پول نمی دهند. دعای من اجازه داد و مرحوم آقای رضوانی که اداره نظفانی را اداره می کرد هر ماه برای من شهریه می فرستاد. بعدها که دعای من دستور داد روزنامه من را هدایت کند، از او خواستم شهریه ای را که به من داده اند بدهد و یادم می آید آخرین شهریه ای که در عمرشان به من داده بودند 60 هزار تومان بود. در آن زمان هیچ تورمی وجود نداشت، ارزان بود، دیگر نیازی نبود. وقتی رفتم مجلس نگرفتم و بحثم این بود که شهریه می گیرم، دیگر نمی خواهم. البته شش ماه بعد از رحلت امام برای ما سخت گذشت چون آقا (مقام معظم رهبری) نمی دانستند که اینطور است و بعد آقا متوجه شدند طیفی هستند که از امام شهریه می گیرند. و پیدا کرد. یادم هست آقای حجازی ابتدا با شکوه به روزنامه آمدند، یک پاکت به من دادند، گفتند این شهریه شماست و این شهریه ادامه پیدا می کند و البته با تورم افزایش پیدا کرد.

ماجرای جالب انتصاب دعایی به عنوان مدیر اطلاعات است. حکم او هم از نماز من و هم از بنی صدر دستور می گرفت و حتی برای مدت کوتاهی کنترل عالم و هوش را به دست می گرفت: چرا تصمیم گرفتی؟ حاج احمد آقا زنگ زد و گفت نماز من پیشنهاد داده که به سرویس مخفی برود ولی پیشنهاد می کنم به دستور آقای بنی صدر برود. بنی می خواست دست صدر را در حنا بگذارد تا او هم مانند نماز من عمل کند. گفتم تصمیم صدر را نمی پذیرم. من یک دانش آموز هستم. امام اگر دستور بدهند من می روم. امامم فرمودند می نویسند، ولی صدر بان هم همینطور. با اطمینان من، صدر بنی هم محکوم شد. من در واقع با دو قضاوت به اطلاعات رسیدم، اما برای من تصمیم نماز مهم بود. دکتر یزدی سیاستی را در قبال مدیریت کیهان انتخاب کرده است که به نوعی مخالفت صد در صدی از دیدگاه امام بوده است… پیشنهاد می شود آقای یزدی استعفا دهند. او هم می گوید نه، مرا ببخش. امام خاتمی منصوب شده است که البته آقای خاتمی ایرانی الاصل نیست. ایشان نماینده مجلس بودند و از طرف مرحوم رجا به آلمان رفتند. آقای صانعی از دفتر نمازم به من پیغام دادند که تا آقای خاتمی نیاید، شما بر کیهان مسلط هستید. آقای خاتمی هم از آلمان تلگرافی برای من فرستاد که تا آمدنم در کنار شما باشم. جمعی از دوستان اطلاعاتی یعنی آقایان شمس الواعظین، سعید اسماعیلی، محمدی، شهیدی مودب و… را با خود بردیم چون وقتی آقای یزدی رفت تماشاگرانش هم رفتند.

سیاست سیاسی دعایی بود بر پایه اعتدال و تعادل و برخاسته از درویش اهل فرهنگ و هنر و سیاست از استاد شفیعی کدکنی تا حاج قاسم سلیمانی و محمدجواد ظریف و سید ابراهیم رئیسی. رفتار و خلوص درونی هر چند مورد انتقاد قرار گرفت. این پل بین طیف ها و جریان های مختلف بود. هر دو متولد سید محمد خاتمی و مهمان حرم های حاج قاسم سلیمانی بودند: من هنوز به عهد نیم قرن پیش خود وفادارم. چون فکر می کنم آقای خاتمی تغییر نکرده است. آقای خاتمی سالم از مداحان و خادمان جدی انقلاب، امام و رهبری است. حاج قاسم حتی می‌دانست که بعد از رفتن و انزوای آقای خاتمی، قبل از تولد ایشان برای ادای احترام و وفاداری خاص به آنجا می‌رویم و به ایشان تبریک می‌گوییم. او یک بار به من گفت: «شما باید سعی کنید مشکل بین آقا و اصلاح طلبان را با روابط موجودتان حل و فصل کنید و پیگیری کنید»… موی قاسم هر سال یک روز در خانه اش روزه می گرفت. یا شهادت محرم بود یا حضرت زهرا (BLV). سعی کرد دوستان نزدیک و همشهریان را دعوت کند. من را هم دعوت کرد. ما هم خوشحال شدیم و رفتیم. البته سعی می کردند به همان شیوه سنتی محلی عزاداری و پذیرایی کنند. در این پذیرایی «آشب حسینی» نیز سرو شد. آش حسین به آبگوشتی معروف است که به روش خاصی درست می شود. مو قاسم هم همین کار را کرد. یعنی دستور داد از کرمان چند گوسفند سالم بفرستند و در آنجا ذبح کردند و برپا کردند. مراسم به گونه ای بود که اگر دعای کلیسا بود اول نماز کلیسا بود و اگر نماز خوانده می شد به موقع می رسیدند و روزه راه می افتاد و کرمان را به منبرهای محل دعوت می کرد. یعنی یا بم بودند یا امام جمعه شهر. سخنرانی کردند و بعد از پایان سخنرانی چراغ ها را خاموش کردند و از آنها تمجید کردند. ما هم بلند شدیم و سینه هایمان را زدیم. دو نفر در تاریکی جمعیت به من گفتند آقای خاتمی خوش آمدید. یعنی این طیف ها هم آنجا دعوت شده بودند; دقایقی در این منطقه مسکونی، شهر شهید، معمولاً با همتایان رده بالای خود در سپاه زندگی می کند. این ناشی از تسامح و نوعی نگاه فراملی است. همه می دانستند که من به عشق عمویم (آقای خاتمی) معروف هستم. شاید بعضی ها گلایه داشته باشند که چرا آنها را دعوت کرده است، اما هم دعوت می کرد و هم فضایی بود که همه حضور داشتند و در تاریکی به من می گفتند که سلام ما را به آقای خاتمی برسان… حاج قاسم برای ما مقدس بود. این یک نماد محترم و قابل احترام بود که در آن هر چیزی را که دوست داشتیم می دیدیم. پاکی، صداقت، دوری از ریا، تواضع، تواضع، ایثار و از همه مهمتر ذوب شدن در انقلاب اندیشه انقلاب، امام، رهبری و ولایت بود. سعی کردم دستم را ببوسم. البته چند بار بوسیدمش. گاهی پشت سرش می ایستادم و پنهانی او را می بوسیدم. او البته بسیار سخاوتمند بود.»

اما متداول‌ترین قابی که از سید محمود دعایی دیده‌ایم، قاب نماز میت است. هر چقدر خودش شوخی می کرد باید خادم نماز میت می شد. همسر محمدرضا شجریان، عباس کیارستمی، ابراهیم یزدی، ادیب برومند، عزت الله انتظامی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، مسعود عربشاهی، جمشید مشایخی، ملک طباطبایی، مهدی بازرگان، استاد برجسته فرهنگی و… شخصیت های سیاسی.دعا شد.

اگر جلال آل احمد را «جلال اهل قلم» و شهید سید مرتضی آوینی را «شهید اهل قلم» بدانیم، دور از انصاف است که سید محمود دعایی را «استاد خبر» ندانیم. او امروز در رسانه های ایران یک آقای مهربان بود. روحت قرین رحمت و آرامش باد.

پی نوشت: در این مقاله از صفحات شفقنا و جماران و گفتگوی مهدی نصیری با حجت الاسلام دعایی استفاده شده است.

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا