محدودیتهای قدرت روسیه – رویداد برتر
از آغاز قرن جدید و تکمیل موفقیت آمیز انحطاط سیاسی و اقتصادی روسیه در دهه 1990، تقریبا هیچ کس شک نکرده است که فدراسیون روسیه دارای بزرگترین زرادخانه هسته ای، 11 درصد از مساحت زمین و نهمین کشور پرجمعیت است. . جهان اگر باشگاهی از قدرت های بزرگ ایجاد شود. بعدها با اثبات اینکه روسیه را باید یکی از بزرگترین منابع انرژی جهان و یکی از برجسته ترین صادرکنندگان تسلیحات دانست، بازسازی چهره قدرت بزرگ روسیه در میان قدرت های برابر در قرن بیست و یکم اجتناب ناپذیر شد. عضویت روسیه در گروه بریکس، تأسیس سازمان همکاری شانگهای و توانایی قابل توجه این کشور در ایجاد تعادل بین ایالات متحده پس از جنگ در عراق و افغانستان، توانایی روسیه برای اقدام را نشان داد. نقشی که هیچکس نمی تواند اهمیت آن را در صلح و ثبات بین المللی نادیده بگیرد. ایالات متحده مدتها امیدوار بود که سرانجام از طریق همکاری سیاسی و اقتصادی و سرمایه گذاری در جامعه مدنی روسیه و مخالفان، به این قدرت مسلط در بلوک غرب بپیوندد. آرزویی که با پیوستن روسیه به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی به اوج خود رسید. در پایان دهه اول قرن، زمانی که دیمیتری مدودف پست ریاست جمهوری روسیه را بر عهده گرفت، این امیدها به حداکثر خود رسید و نشانه هایی از تفاوت شخصیتی و علایق سیاسی بین پوتین و مدودف، رهبران غربی را به چرخش جدیدی سوق داد. در سیاست خارجی، روسیه امیدوار بود. امیدی که با ورود انقلاب های عربی و مداخلات جدید غرب، بی توجهی به منافع روسیه و الحاق کریمه به روسیه که تلاش غرب برای پیوند اوکراین به ناتو بود، از بین رفت. که در این زمان بود که روسیه به عنوان عضوی از سازمان تجارت جهانی پذیرفته شد و روابط استراتژیک واشنگتن و مسکو به سمت ثبات و پیش بینی پذیری پیش رفت.
بازگشت پوتین به قدرت همزمان با تثبیت موقعیت چین در سلسله مراتب قدرت های جهانی و در حالی که اختلافات داخلی در ایالات متحده منجر به ظهور دونالد ترامپ با سیاست های بی سابقه ای شد، شکی باقی نگذاشت که دنیای تک قطبی به رهبری ایالات متحده به پایان رسیده است. دنیای چند قطبی در حال ظهور بود. جهانی که در آن روسیه می تواند موقعیت بهتری داشته باشد. هنوز در میان ناظران امور بینالملل اتفاق نظر وجود ندارد که آیا نظام جهانی در حال گذار به سوی دنیای چندقطبی است یا جهانی دوقطبی به رهبری چین و ایالات متحده. روسیه نه تنها امیدوار است، بلکه سعی می کند از ظهور یک نظام بین المللی دوقطبی جلوگیری کند که به ناچار روسیه را از نظر مدیریت امور بین الملل و احیاناً خروج در موقعیت دشواری قرار خواهد داد. پس از موفقیتهای روسیه در جنگ سوریه و الحاق کریمه، جنگ اوکراین پروژه بلندپروازانهتری بود که ولادیمیر پوتین برای تضمین موقعیت روسیه در ژئوپلیتیک جدید جهانی، علیرغم موفقیتهای نسبی تاکنون، بهویژه در جداسازی سه منطقه، آن را آغاز کرد. خرسون، لوهانسک و دونتسک اوکراین نمی توانند ادعای پیروزی کنند. آمارهای غافلگیرکننده اما غیررسمی درباره تلفات روسیه منتشر شده است و می دانیم که این کشور باید تا سال های آینده رژیم تحریم های اقتصادی سختی را تحمل کند. شک و تردید شهروندان روسیه در مورد مشروعیت جنگ و بهای پرداختی برای آن افزایش یافت، اعتبار ارتش روسیه همزمان با قدرت نرم مسکو به شدت آسیب دید و در مجامع بین المللی منزوی شد. اگرچه اقتصاد روسیه هنوز قادر به مقاومت در برابر فشارهای ناشی از جنگ است، اما مشخص نیست کرملین تا چه زمانی قادر به ادامه این روند خواهد بود، زیرا افق روشنی برای پایان پیروزمندانه جنگ وجود ندارد. بر خلاف انتظارات اولیه، نتیجه نهایی جنگ در اوکراین ممکن است تضعیف بیشتر اقتصاد روسیه و انسجام ارتش و جامعه روسیه باشد. در این صورت مورخان آینده این جنگ را یکی از نقاط عطف افول روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ و مدعی قدرت های بزرگ قرن بیست و یکم خواهند دانست. اگرچه هنوز برای قضاوت زود است، اما به جرات می توان گفت که روسیه در آستانه ای قرار دارد که سرنوشت این کشور را در هرم قدرت جهانی امروز رقم خواهد زد. احتمال کمی وجود دارد که روسیه بتواند بدون بهای سنگین از گردابی که خود ساخته است خارج شود. به خصوص که غرب به خوبی از پیامدهای ژئوپلیتیکی پیروزی روسیه بدون هزینه آگاه است. بیش از 250 روز از آغاز جنگ در اوکراین می گذرد، محدودیت های قدرت روسیه مهمترین درسی بود که مقامات کرملین باید تا کنون می آموختند. تکیه صرف بر نیروی نظامی فرضی نادرست بود که مسکو را از دیدن آنچه در پیش رو روسیه است محروم کرد زیرا فاقد قدرت دیپلماتیک، قدرت نرم و درک جامعه اوکراین است. یکی از درسهای بزرگ در میان دهها درس که روسیه تا پایان جنگ در اوکراین خواهد آموخت، نامشخص است و احتمالاً جامعه روسیه را به چیزی متفاوت از آنچه میدانیم تبدیل خواهد کرد.
311311