وطنفروشان سابق امروز لژیونر شدهاند!
بیژن طاهری بازیکن و مدیر باسابقه تیم استقلال در گفت وگویی به مناسبت سالگرد درگذشت ناصر حجازی، اسطوره فقید باشگاه استقلال به بیان خاطرات کمتر شناخته شده این مرحوم و همچنین خاطرات این مرحوم پرداخت. شرایط متوفی او برای دربی می میرد که در ادامه می خوانید.
دیدن بزرگان در اکباتان
هرگز فراموش نمی کنم که سال 1958 بود. اولین اردوی تیم ملی بعد از انقلاب تشکیل شد و حسن آقا حبیبی هدایت تیم ملی را برعهده داشت. من آن زمان بازیکن جوانان راه آهن بودم اما هر روز برای تماشای تمرینات تیم ملی او به اکباتان می رفتم. به آنجا رفتم تا بزرگانی چون ناصرخان حجازی و علی آقا پروین را ببینم. من استقلالی بودم و می خواستم روزی پیراهن این تیم را بپوشم. به کار خدا نگاه کنید، دقیقا دو سال بعد در استقلال با حجازی همبازی شدم و در اواسط دهه 60 با ناصرخان در بنگلادش کار کردم. او مربی من بود. ناصرخان یکی از مربیانی است که به او احترام می گذارم و به شاگردی او افتخار می کنم. شاید عجیب باشد که بگویم اوایل که به بنگلادش رفتم یک شب در خانه ناصرخان ماندم تا باشگاه جایی برای من پیدا کند. حجازی خوابش برد و من خیره شدم و او را تماشا کردم. با خود گفتم: خدایا! یعنی این ناصر حجازی است؟ همان کسی که عکس هایش را روی کتاب ها و دفترم چسباندم و در اتاقم نگه داشتم؟ الان چند متره؟ باور کنید، اگرچه بیش از 35 سال از آن زمان می گذرد، اما هر کدام را با دقت به یاد می آورم.
دستم را گرفت
در اواسط دهه شصت در فوتبال ایران مطلقاً پولی وجود نداشت. زمان جنگ بود و پول در فوتبال نبود. در چنین شرایطی ناصرخان خدابیامرز دستم را گرفت. حجازی من را به بنگلادش برد و همین اتفاق شرایط بهتری برایم ایجاد کرد و توانستم برای فوتبال به قطر بروم. حجازی در دوران بحران مالی فوتبال ایران دست من را گرفت و برای همیشه از آن سپاسگزارم.
پول بلیط قرض بگیرید
شاید فوتبالیست های امروز باور نکنند اما شرایط دهه 60 با امروز قابل مقایسه نبود. تلفن همراه و اینترنت وجود ندارد، حتی در تهران برخی خانه ها حتی تلفن نداشتند. گاهی برای خانواده ام نامه می نوشتم و وقتی مسافری به تهران می آمد به او می گفتم این نامه را بردارید و در صندوق پستی فرودگاه مهرآباد بیندازید! حتی اگر نمی توانید به ما دسترسی پیدا کنید، آن را در صندوق پستی بیندازید تا به دست خانواده من برسد و آنها بدانند که من در امان هستم. برای رفتن به بنگلادش مجبور شدیم از طریق پاکستان پرواز کنیم و شب بمانیم. برای اینکه بتوانم به بنگلادش بروم و زیر نظر مرحوم حجازی فوتبال بازی کنم، برای بلیط هواپیما از اطرافیانم پول قرض کردم. این را می گویم تا فوتبالیست های امروزی بدانند که چقدر چیزها متفاوت شده است.
تهمت میهن پرستی
من و مرحوم حجازی در دهه شصت مجبور شدیم ایران را ترک کنیم و در محمدان بنگلادش فوتبال بازی کنیم تا زندگی خود را سامان دهیم. کشوری که از نظر شرایط و امکانات بسیار عقب تر از ایران است. تصور کنید 36 سال پیش چگونه بود. در چنین شرایطی عده ای در ایران من و ناصرخان را متهم به میهن پرستی کردند و فرضیه دادند که چرا در زمان جنگ برای فوتبال به خارج از کشور رفتیم! اگر من و حجازی برای کسب روزی حلال خانواده مان رفته بودیم. تمام پولی که به دست آوردیم در داخل ایران جابه جا شد و در این کشور خرج شد. به غیر از من و ناصرخان به فوتبالیست های دیگری هم که در آن زمان به خارج از کشور رفته بودند تهمت زدند که اصلاً قشنگ نبود چون نه شرعاً و نه انسانی جرمی مرتکب نشدیم. الان به بازیکنانی که به خارج از کشور می روند لژیونر می گویند اما آن زمان من و حجاز متهم به خیانت بودیم! حتی با پیراهن تیم ملی ایران عزیز هم ظاهر شدیم. البته فراموش نمی کنم که ناصرخان در آن روزهای سخت ما را دلداری می داد و سنگ صبور ما بود.
روزهای گذشته
چهارشنبه گذشته (30 آذر) سالروز تولد ناصر حجازی بود، بد نیست خاطره ای از آخرین روزهای زندگی این مرد دوست داشتنی داشته باشیم. البته روزهای تلخی برای ما و همه ورزشکاران بود. یادم هست بعد از اتفاقاتی که در تیم امید رخ داد، آقای غلامحسین پیروانی استعفا داد و من هم که دستیار ایشان بودم، از تیم امید استعفا دادم. ناصرخان در آن زمان در اوج بیماری بود، اما هنوز قدرت حرف زدن داشت که وقتی مرا در بیمارستان کسری دید، گفت: بیژن جان! منصوریان سرمربی تیم امید می خواهی با علیرضا صحبت کنم تا بتوانی با او کار کنی؟ به او گفتم: ناصرخان! این سوالات اصلا مهم نیست. مهمترین مسئله برای همه ما در حال حاضر سلامتی شماست. خدا رحمتش کند، او تا آخرین روزهایش نگران دوستان و شاگردانش بود. چند روز پس از گفتگو، حجازی به کما رفت و بعد درگذشت.
ساعت جالب از ناصرخان
نکته دیگر در مورد حجازی این است که او همیشه به ما می گفت که از نظر شخصیتی، انسان باید آنقدر اصیل و درشت باشد که لباس و وسایلش به او چهره بدهد و همه به خاطر لباس هایی که می پوشد فکر نکنند که او شخصیت بالایی دارد. . همیشه برایم مثال می زد و می گفت: بیژن جان! من این ساعت را ارزان خریدم و اصلا گرون نیست اما برخی می گویند این ساعت بیش از یک میلیون تومان است. این را 30 سال پیش گفتم. سی سال پیش یک ساعت میلیون تومان پول زیادی بود.
پیروزی در دربی
مبارزه با پرسپولیس همیشه برای هواداران استقلال بسیار مهم است. در کل تاریخ دربی ها کاملا متفاوت است، در این بازی جدول ها به نوعی در حاشیه قرار دارند و این ویژگی دربی ها در تمام دنیاست. دیدار ما مقابل پرسپولیس سه شنبه هفته آینده و در آخرین روزهای آذرماه برگزار می شود. ماهی که ناصرخان حجازی در آن متولد شد. قطعا با ارائه یک بازی خوب و منصفانه برای پیروزی در میدان با جان و دل به میدان خواهیم رفت و فراتر از بالای جدول، این پیروزی ارزشمند متعلق به روحیه حجازی و استقلالی های عزیز است.
258 258