هنر و فرهنگ

کریستف کلمب نباشیم – رویداد برتر

جعفر توزنده‌جانی نسبت به برخی کتاب‌های ترسناک هشدار می‌دهد و می‌گوید که ادبیات ترسناک یا ترسناک جزء ضروری جامعه امروز ماست.

نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در پاسخ به پرسشی درباره ژانر وحشت رویداد برتر و نحوه ارائه وحشت به کودکان و نوجوانان نوشت: ترس جزء اساسی وجود انسان است. اگر این ترس نبود، شاید انسان مدرن به این درجه از تکامل نمی رسید. در واقع این ترس بود که باعث شد انسان اولیه از خطر نجات خود دوری کند و خانه ای برای خود بسازد تا از گرما، سرما و حمله حیوانات محافظت کند. بنابراین ترس نقش مهمی در تکامل نوع بشر داشت. ترس از خطر به وجود می آید، اما باید گفت که منبع اصلی ناشناخته است. بیش از هر چیز غریبه ها انسان را می ترسانند تا آنجا که سایه حیوان در شب یا روی دیوار انسان را می ترساند، شاید خود حیوان اینطور نباشد.

درست است که ترس بشریت را نجات داد، اما دلیل گرفتار شدن او نیز همین بود. در طول تاریخ، کسانی بوده اند که با ترس مردم را به بردگی و بردگی برده اند. گفته می شود زمانی که کریستوفر کمپ به جامائیکا رسید، قایق های او باید تعمیر می شدند. او چندین بومی را برای انجام کار خود استخدام کرد، اما بومیان از کمک به کریستف کلمب خودداری کردند زیرا او به اموال آنها نفوذ کرد. کریستف کلمب از یک تقویم فهمید که ماه گرفتگی به زودی آغاز می شود و به بومیان می گفت که از خدا شکایت کرده و به زودی هاله قرمز ماه را پنهان خواهد کرد. زمانی که ماه گرفتگی شروع شد، بومیان ترسیدند و کاری را انجام دادند که کریستف کلمب از آنها می خواست. روز بعد کریستف کلمب در دفتر خاطرات خود نوشت: “جهل ابدی بردگی می آورد.”

بیایید به ژانر یا ژانر وحشت برگردیم.

بیشتر تنش و هیجان ناشی از داستان های ترسناک ناشی از عدم آگاهی است، به این معنی که نویسنده داستان خود را به گونه ای ادامه می دهد که هیجان خواننده از ندانستن اینکه بعدا چه اتفاقی برای قهرمان داستان می افتد و این هیولاها از کجا می آیند به اوج می رسد. .

طبیعی است که کودکان و نوجوانان از هیجان و تنش لذت ببرند و از چنین داستان هایی استقبال کنند. کودکان و نوجوانان عاشق هیجان، هیجان و کشف هستند. اثری که بتواند این هیجان را به آنها منتقل کند، مطمئناً آنها را خوشحال خواهد کرد.

من معتقدم که ادبیات ترسناک یا ترسناک بخشی ضروری از جامعه امروز ما است. همانطور که مردم برای احساس ترس و هیجان در قطارهای هوایی و سایر وسایل بازی به پارک های تفریحی می روند، یکی از راه های تجربه ترس از طریق ادبیات است. وقتی به شهربازی می‌روید و سوار قطار هوایی یا سایر وسایل نقلیه سریع‌السیر می‌شوید، می‌توانید از چیزی مطمئن باشید. که هیچ اتفاقی برای شما نخواهد افتاد. زیرا محکم به صندلی ها چسبیده اند. وسایل بازی نیز به اندازه کافی ایمن هستند، ناگفته نماند چند موردی که باعث تصادف شده اند. با این حال، در حالی که هیجان زیادی را تجربه می کنید، برای مدتی از این زندگی عادی خارج می شوید. در مورد ادبیات ترسناک هم همینطور است. هر کسی که یک داستان ترسناک می خواند می داند که یک داستان می خواهد، و موجودات داستان اهمیتی نمی دهند. کودکان و نوجوانان نیز به چنین تجربه ای از هیجان نیاز دارند. اگر زندگی کودکان امروزی را با زندگی دیروز مقایسه کنید، می بینیم که رفاه نسبی آنها بهتر است. با سرویس به مدرسه می روند در مدارس از آنها مراقبت می شود وقتی به خانه برمی گردند یا به خدمت برمی گردند یا پدر و مادرشان دنبالشان می شوند. در نتیجه، آنها چیزی را از نزدیک لمس نمی کنند. مثل زمان ما نبود که گاهی برای رسیدن به مدرسه مجبور می شدیم راه دور برویم. یادم هست قبلا چند نوجوان از روستاهای اطراف به مدرسه ما می آمدند. گاهی در راه حیوانات وحشی پیدا می شد. در گذشته، کودکان بسته به نوع زندگی که داشته اند ترس را از نزدیک تجربه می کردند، اما اکنون اینطور نیست. طبیعتاً با توجه به طبیعت و نیازشان با چنین ادبیاتی پیش می روند. اما آنچه بسیار مهم است نوع نگاه به این نوع ادبیات است. برایم مهم نیست که خوب یا بد هستند. ما به این می پردازیم که چگونه یک کودک ممکن است به چنین ادبیاتی واکنش نشان دهد. در بسیاری از این خلاقیت ها، موجودات عجیب و غریب به دلخواه شما ظاهر می شوند و گاهی اوقات شاهد صحنه های خشن نیز هستیم. کودکان و نوجوانان ماشالا قدرت تخیل بالایی دارند و به راحتی می توانند در این مشاغل غوطه ور شوند. خطر همینجاست من چند سال پیش رمانی نوشتم که در آن یک بار نوجوانان در حال بازی با کامپیوتر وارد دنیای بازی شدند و دیگر راه برگشتی نیست. بنابراین اگر یک کودک یا نوجوان نتواند تشخیص دهد که در حال خواندن یک داستان است، چه؟ شک نکنید به همان اندازه که یک صحنه واقعی خشونت آمیز می تواند تأثیر مخربی بر کودک یا نوجوان بگذارد، چنین آثاری به همان اندازه ویران کننده هستند. موجودات عجیب و غریب چنین آثاری گاهی می توانند در ذهن کودک شکل واقعی به خود بگیرند. خوب، اگر از برخی کودکان و نوجوانان بپرسیم که آیا گرگ هستند یا خون آشام یا نه. آنها باید بگویند که هستند. جالب اینجاست که آنچه تخیل انسان خلق کرده تا در دنیای خیالی داستان ظاهر شود، شکل واقعی به خود گرفته است و بسیاری معتقدند که حتی موجودی مانند اژدها وجود دارد. آنها فیلم ها و انیمیشن های زیادی درباره این موجود ساختند و داستان نوشتند و تصور می کردند واقعاً موجودی در یک زمان از دهانش خارج شده است. من می گویم درست است که اگر وقتی بازی تمام می شود، کسی وارد شهربازی شود، با فکر جمعی از دستگاه خارج می شود، اما برای بچه ها و نوجوانان ممکن است این اتفاق نیفتد و اگر نشد، می تواند برای همیشه در آن منطقه باشید اینجاست که کار نویسنده ای که در این زمینه کار می کند کمی سخت می شود. یادم می آید یک بار یادداشتی درباره نظریه سانترالیسم و ​​سانتریفیوژ دکتر خسرونژاد خواندم به خواننده یادآوری کنید که در حال خواندن داستان هستید و آنچه می بینید درست نیست.

به نظر من، ادبیات ترسناک یا ترسناک در درجه اول باید آنقدر عمیق باشد که به کودک یا نوجوان چیزی بیاموزد و آنها را برای یک زندگی بهتر آماده کند و در عین حال به آنها هیجان بدهد. حتی اگر اینطور نباشد، نمی تواند باعث وحشت یا بیماری شود.

. بیشتر رفتارهای انسانی ما ناشی از میل ناخودآگاه ماست. گاهی اوقات حتی بازی ها می توانند چنین تأثیر بدی داشته باشند.

. همین تفنگ را در نظر بگیرید. من حتی با دادن اسلحه به بچه ها موافق نیستم. چرا؟ زیرا درست است که مثلاً یک کودک بازی می کند، اما چگونه بفهمیم که او برای مبارزه با دیگران آماده نمی شود؟ اجازه ندهید روزی برسد که یک سلاح واقعی به دست بگیرید و به راحتی دشمنان خود را شکست دهید.

بسیاری از این بازی ها و حتی ادبیات، خشونت و نفرت را اعلام می کنند. زیرا در این گونه اعمال خشونت آمیز، تا دلتان بخواهد به شدت در نوسان است، از خونریزی و خونریزی گرفته تا تکه تکه شدن اجساد.

مثلاً در یک اثر، موجود شیطانی را پیدا می کنند که به راحتی انسان را می کشد و می خورد و تکه تکه می کند. سپس قهرمان می رود و همان ضربه را به این موجود وارد می کند. پس نتیجه این خشونت و ترس چیست؟ تحریک به خشونت و ترور. اگر داستان‌های ترسناک فقط برای ایجاد هیجان و تجربه‌های بدیع در دنیای فانتزی ساخته شده‌اند، هیچ اشکالی ندارد که حتی احساسات را در کودک یا نوجوان ساطع کنیم، اما اگر متفاوت باشد چه؟ امیدوارم کسانی که چنین کتاب هایی می سازند مانند کریستف کلمب نباشند.

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا